حکمت 007
[صفحه 14] ز روي فکر اندر کار انسان نظر آريد و در پيدايش آن که اندر خلقتش باشد غرائب شگفتانگيز اسرار و عجائب جهان و هر چه اندر آن ز تنبيه همي بيند مر او با پاره پيه که خود آن پيه باشد چشم و ديده هزاران پرده پيش آن دريده بپاره گوشت که نامش زبان است فصاحت را بيانش ترجمان است کند آن گوش چون ساز سخنساز عيان از آن شود بس گوهر از بقطعه استخوان که گوش باشد شنيدن را بکار از هوش باشد زبان هر که بر هر حرف گويا است بدون کاست و کم گوش شنواست ز شوراخ دماغ و راه بيني نفس خوش ميکشد نيکو چو بيني دهان و بيني از خلق ار بگيراند نفس بند آيد و مردم بميراند از اين دم آدمي اندر حيات است چو دم بربست در دام ممات است خلاصه گر بشر فردي نجيب است بخلقت بس شگفت است و عجيب است اگر زين بيشتر خواهي مفصل برو برخوان تو توحيد مفضل که آنجا صادق آل محمد سخن فرموده ستوار و مسدد براي خلقت هر يک ز اعضا بيانها کرده بس شيرين و شيوا
صفحه 14.