نامه 079-به سرداران سپاه











نامه 079-به سرداران سپاه



[صفحه 266]

چو بر تخت خلافت شاه بنشست بافسرها بدينسان نامه بنوشت کسانيکه بما قبل از شماها شدندي غرق درياي بلاها قدم در تيه گمراهي نهادند بصحراي گرفتاري فتادند جهه اين بد که مردم را ز حق باز گرفتند و بباطل کرده انباز خلايق نيز باطل را خريدار شدند و تيز از آن گرديد بازار تمامي دست از حق در کشيدند دو اسبه جانب ناحق دويدند شماها سوي حق و دين داور بخوانيد آنهمه سرباز و لشگر که چون اجرا قوانين الهي شود محفوظ مانيد از تباهي بشکر حق کنون بايد که اقدام کنم که نامه‏ها باشد حتم و انجام از اين بحر ز دانش پر تلاطم به نثر و نظم طي شد بخش دوم ز حق توفيق ميخواهم کز اخلاص شوم در سومين زين سجه غواص گهرهائي ز علم آرم فرا چنگ که هر يک با جهاني هست همسنگ فراوان لولو و ياقوت و مرجان کشم در سلک بهر گردن جان کز آن رشته هر آنکس طوق سازد ز دين و علم بر اقران بنازد سخنها که شه ملک ولايت سروده است و رضي کرده روايت چو پر معني ولي در اختصار است ز کوتاهي مسمي بر (قصار) است شوم با کلک در شکر فشاني کنم شرحش به نيکوتر بياني که عشاق شه دين با دلي پاک کنند از آن معارف جمله ادارک زهر شمعش درون را کدره پر نور از آن در زندگي جويند دستور حکيمانه سخنها چون بخوانند رموز بندگي کردن بدانند بر (انصاري) تمام از مهر و رافت ز حق خواهد رفع رنج و زحمت که تا بخشد خدا جرم و گناهش بخوشنودي دهد در خلد راهش چو افکند او پي اين قصر مشيد دهد جايش بقرب قصر احمد (ص)


صفحه 266.