خطبه 031-دستوري به ابن عباس











خطبه 031-دستوري به ابن‏عباس



[صفحه 204]

زبير و طلحه چون از بيعت شاه بتابيدند سر گشتند گمراه پي انگيزش سر سوي بصره چو کوران روي آوردند بر ره پي ارشاد و شاه چرخ کرياس طلب فرمود نزديک ابن عباس بگفتش سوي بصره راه برگير بزن راه اين دو را از حسن تدبير سوي حق اين دو تن را باز گردان شرار فتنه را با آب بنشان وليکن طلحه را منما ملاقات که مقرون شد ملاقاتش به آفات بدان طلحه چو گاوي تيز شاخ است گلوي فتنه و کينش فراخ است نصيحتهاي ناصح گر بود در به گوشش ره نيابد از تکبر همي خواهد که شاخ تيز و پيچان فرود آرد به پهلوها فراوان سوار اشتران صعب و دشوار شود گويد که اين نرم است و هموار فساد و فتنه و انگيزش شر به کار نيک پيشش هست همسر رفيقش گر چه در ظاهر زبير است ولي در طبع از او دور است و غير است اگر چه خاطرم از وي پريش است ولي در حسن خلق از طلحه پيش است به قلبش زودتر حق جاي گيرد نصيحت نيکتر گوشش پذيرد ز من با او بگو که دائي تو که اندر راه حق شد داعي تو بگفت اندر حجاز و در مدينه ز طيب خاطر و بي غدر و کينه به من کردي ز روي عشق بيعت فشردي دست من را با محبت به خاک مقدم من سر سپردي گرو از ديگران زين کار بردي ولي چون در عراق و بصره رفتي ز دل گرد وفا

را پاک رفتي چو مستان جام بيعت را شکستي ز دام عهد من چون صيد رستي بدي بردي به خاک پا سپاسم ولي اکنون گرفتي ناشناسم ز جان و دل به ديروزم ستودي به جان و دل غم امروزم فزودي امارت دوش بر من کردي اقرار بدان اقرار کردي از چه انکار چه شد باعث تو را آن عهد بستن سبب چه بود همان بستن گسستن ز خويش خويشتن آخر چه ديدي که چون بيگانه پيوندت بريدي گه بيعت چه بر تو بود پنهان که بر رايت کنون پيدا شده آن


صفحه 204.