نامه 077-به عبدالله بن عباس











نامه 077-به عبدالله بن عباس



[صفحه 260]

خوارج تا مگر آيند در راه چنين فرمود عبدالله را شاه شدي با گمرهان چون روي در روي ز حجتهاي قرآن شو بيکسوي که قرآن آيه‏هايش ذو وجوهند کجا آن را پذيرا اين گروه‏اند چو آياتي که از خلاق باري بشانم هست بر آن شماري بپردازند بر تاويل بارد بگويندت بدينجا نيست وارد مراد حق بود ز آن چيز ديگر نداريم از تو اين تفسير باور تو ناچاري بصدق گفته برهان بياري باز نپذيراند آنان سخن در اين ميان گرديده بسيار نگردد ره بگم راهان پديدار ز سنتها که پيغمبر گشوده در و در وصف من گوهر سروده در گنج سخن را قفل بگشاي بدان گفتار استدلال بنماي بگو گفتار رسول حق مطلق علي با حق و حق با او محقق علي هر جا که پاي خود گذارد از آنجا حق مطلق سر برآرد ديگر گفتار علي را هر که دشمن بدارد باشد آن کس دشمن من ز خصمي من ار کس زد بجان بند بود آن شخص هم خصم خداوند چو قول مصطفي داري مدلل بتاويلش نسازندي محول شود حجت بر آنان نيک اتمام براي حق بگيرد کاري انجام شود ناچار خصم خيره ملزم وز اين خيره سري شايد کند کم دگر از آن کشيدن سرنيارد مگر بر حکم حق گردن گذارد


صفحه 260.