نامه 075-به معاويه











نامه 075-به معاويه



[صفحه 257]

تو ميداني ايا فرزند سفيان که با من حق بود همواره گردان منم حق و شماهائيد باطل نباشد حق بباطل هيچ مايل بدين عذر و بهانه از شما دور شدم ز اعراض خود اين بود منظور ز عثمان ستمگر خود کناري کشيدم تا شد او کشته بخواري بناچار آنچه بايد گشت واقع نشد از خشم ملت کس مدافع همه امت ز جانها دست شستند ز عثمان کين خود يکباره جستند سخن در اين زمينه هست بسيار نپردازم براي تو بتکرار کنون آن روز آن دوران سرآمد علي بر خيل امت رهبر آمد تو ميبايد نکوگيري بذمت ز من عهد و کني يکباره بيعت ز اهل شام هم پيمان ستاني به تندي خود بسوي من رساني اگر جوياي حقي حق همين است سخن ورنه به تيغ آتشين است گزين از اين دو هر يک را که خواهي يکي راه الهي يک تباهي


صفحه 257.