نامه 072-به عبدالله بن عباس











نامه 072-به عبدالله بن عباس



[صفحه 249]

اگر چه آمد اين پند چو شکر چنان قند مکرر جاي ديگر گهر گنجور ليکن چونکه ايثار کند طبع است خواهانش بهر بار در شهوار اميرالمومنين سفت به عبدالله عباس اين چنين گفت شنو اين نکته از من با درستي بمرگت نيست هرگز پيش دستي اجل را در کمين بر کف کمان است خدنگش را دل انسان نشان است بناگه بر بشر آرد شبيخون کشد از کالبد جان را به بيرون نگشته آنچه بهر تو مقدر نخواهي جستنش بازور و بارز دو روزي دور دهر و روزگار است که بر سود و زيان دائر مدار است تو را يک روز از آن دائر بسود است دگر روزش زيان بر تو فرود است بروز سود اگر در ضعف و سستي است تنت آن سود سويت با درستي است وگر روز زيان باشي توانا نداري زان زيان دوري تو يارا بنابراين بدست فرد قهار زيان و سود را سر رشته بگذار چنن موران حريص از بهر دانه مباش و راحتي جوي از ميانه پي روزي مباش اندر کسالت نه آز و حرص را ميباش آلت


صفحه 249.