نامه 067-به قثم بن عباس











نامه 067-به قثم بن عباس



[صفحه 226]

بشهر مکه چون حاکم قثم بود بوي اينگونه شه دستور فرمود ميان مردم آ حج را بپادار بحاجيها خدا را ياد ميار درونهاشان بنور حق برافروز مناسک را به آنان نيکو آموز بمحفلشان بصبح و شام بنشين بکن آداب حجشان خوب تلقين بده فتوايشان اندر مسائل ز روي علم کن حل مشاکل بنادانشان نما باب سخن باز به داناشان بگفتگو بپرداز بران از در سفير و پاسبانت سفارت کن ز خود خود با زبانت بخود ارباب حاجت راه بگذار که بي‏مانع نمايد از تو ديدار وگر بر خويشتن راهش ندادي ز نوميدي برويش درگشادي شود در ابتدا چون از تو مايوس از او گردد نکوهشهات محسوس ببين با چشم مهر اندر فقيران حقوق حق ادا بنما بر آنان بقلب ريش درويشان درخشي زن از بخشش بر آنان بخش بخشي وز آن پس باز اگر چيزي بماند امينت بايدش بر من رساند که من سازم از آن بس رخنه ترميم نمايم بر باهل فقر تقسيم دگر آنگه باهل مکه فرمان بده حجاج را سازند مهمان بمنزلهايشان آنان پذيرند کرايه هيچ از آنها نگيرند که در قرآن خدا اين باب بگشود چنين بر مکيان دستور فرمود بکعبه عاکف از بادي جدا نيست گه حج حکم اين هر دو مساويست مراد از عاکف اينجا اهل آنست ز بادي آن غريب ميهمان است سزد عاکف در

منزل گشايد ز بادي خوش پذيرائي نمايد نه از حيث مخارج بل بمنزل کند از حج گذاران شادمان دل از آنان هيچ نستانند اجارت ستانند ار بدين دارد خسارت خدا ما و تو را بر کار نيکو بدارد که از آن خوشنود هست او در زشتي بر وي ما به بندد گشايد آن دري کان را پسندد


صفحه 226.