خطبه 002-پس از بازگشت از صفين











خطبه 002-پس از بازگشت از صفين



[صفحه 71]

پس از برگشتن از جنگ صفين که آن حضرت کشيد از شاميان کين سپاسي خواست آرد بهر يزدان چنين حمد خدا را کرد تبيان نمايم بهر استتمام نعمت سپاس حق ز استسلام عزت چو نعمتهاي حق بر من تمام است ز عزتهاي او کارم به کام است مرا از معصيتها او نگه‏داشت بسي منت به من زين راه بگذاشت ز من جز شکر او کاري نيايد که شکر نعمتش نعمت فزايد به هر کاري مرا او يار و ياور به هر راهي مرا هادي و رهبر کسي را کو به شه‏راه هدايت کشيد ايمن شد از چاه غوايت نجاتي نيست بهر دشمن او ز نار ايمن نشد جان و تن او کفايت کرده او بي‏نياز است در لطفش به سوي او فراز است کفايتهاي آن سلطان دوران ز هر چيزيست سنگين‏تر به ميزان بود يک نظره از لطفش افزون ز گوهرهاي مکنون در مخزون شهادت مي‏دهم بر وحدت او کسي را نيست قدرت شرکت او خود او مستجمع جمع صفات است ز هر نقصش مبرا پاک ذات است گواهي دادنم ز اخلاص پاکست کز انوارش درونم تابناکست به دامانش زدم چنگ بقا را ز زشتيها نگهدار است ما را تمسک از عزيمتهاي ايمان بود و ز او است فتح باب احسان به يکتائي ايزد هر که اقرار کند قلبش شود روشن بد ار تار ز خود راضي خدا کرده است و مسرور شود شيطان به صد فرسنگ از او

دور

[صفحه 73]

پس از توحيد و شکر حي سبحان که موجودات ناطق گشته بر آن شهادت مي‏دهم باشد محمد رسول و بنده آن شاه سرمد ز نزدش آمده با دين مشهر به دستش پرچمي از علم ماثور کتابي همچنان قرآن مبرهن که از نورش شده آفاق روشن به فرماني که از آن حق و باطل مر اين روشن شد آن يک گشت زايل سراسر شبهه‏ها را برطرف کرد ز برهان قلبها را پرشعف کرد به گيتي تخم دين و علم افشاند خلايق از عذاب حق بترساند رسول خويش روزي که فرستاد جهان از کفر و بي‏ديني بد آباد ز مردم رشته دين منقطع بود ز دلها نور ايمان ممتنع بود خلل ره کرده در ارکان اديان تزلزل سست کرده پايه آن صراط مستقيم دين پر از سنگ ره خارج شدن از فتنه‏ها تنگ لواي کفر گردن برکشيده ديانت پرده و پرچم دريده شده شايع به دهر عصيان رحمن فراوان ياري و فرمان شيطان هدايت از ميانه رخت بسته به جايش کفر و ناداني نشسته نهال معصيت نيرو گرفته اطاعت راه ديگر سو گرفته به زير سم رخش فتنه مردم لگدکوب آمده يکسر شده گم حجاز و مکه و ارض تهامه که از شرحش به عجز افتاده خامه در آنجا شر جيران جا گرفته به گرد لات و بت ماوا گرفته هميشه عالمش بسته زبان بود ولي فرمان نادانان روان بود چنان مغروق درياي ضلا

لست چنان سرمست از جام جهالت که گر پيغمبر اکرم نبودي بشر بر شر و بر مستي فزودي چنين موقع پيمبر قد علم کرد جهان را صاف چون صحن ارم کرد بزد از ريشه بيخ شاخ مستي به بار آورد نخل حق‏پرستي

[صفحه 75]

درود بي حد و صلوات بسيار دمادم بر روان آل اطهار ثناي بي حد و شکر فراوان به اهل‏البيت احمد باد ارزان که ايشان موضع سرنهانند بر اين امت پناه و پشت و جانند به هر امري که احمد بوده مامور رسد زينان به هر نزديک و هر دور به جوهرهاي علم اينان مخازن به حکمتها و دانشها معادن بغرس نخل دين و شرع حارث به ميراث پيمبر بوده وارث بر اين خلق زمين کهف حصين‏اند ستون محکم اندر سقف دينند ز هر طرفي وزد باد مخالف شود با هر خلافي دين مصادف کنند آل نبي بر آن طرف رو بتابند از مخالف دست و بازو به پيش کوه باد تند هيچ است غبار است ار که تند و پيچ‏پيچ است از اينان دين حق کرده کمر راست عصا زينان گرفت از جاي برخواست عصاي علم اينان گر نبودي کجا لرزش ز تن زايل نمودي به هر عصري که گرگي تيزدندان سوي قرآن ز کين آورد جولان بکوبيدند با برهان دهانش برآوردند دود از دودمانش

[صفحه 77]

چو گرديدند اقوام منافق ز حق بيگانه با ناحق موافق به ارض قلب تخم فسق کشتند طناب کفر و کين را نيک رشتند در نخوت به روي خود گشادند ز غفلت زرع خود را آب دادند به داس کين هلاکت را درودند خود انبان از شقاوت پر نمودند بود منظور شه قوم خوارج که از دين نبي گشتند خارج معاويه است و ديگر عمروعاص است که مستوجب به نيران و قصاص است کجا اين مردم بي‏نام و پرننگ به آل مصطفي گردند همسنگ برابر کي شوند اين ارزل ناس به اهل‏البيت اندر وزن و مقياس ز فر دولت آل کبار است که اينان را به سامان کار و بار است هميشه بوده چون سيل بهاري از اينان چشمه‏هاي علم جاري چو آن سرچشمه‏هاي دين بجوشيد از آن انسان و هم حيوان بنوشيد کنون حيوان به جاي شکر نعمت فرو شد از چه رو بر چشمه نخوت چرا خفاش نابيناي نادان فروشد ناز بر مهر درخشان ز فر يمن فرزندان احمد بود همواره قصر دين مشيد پيمبر را تمامي جانشينند اساس و پايه علم‏اليقين‏اند ز ره واماندگان مرکز حق بر آنان مي‏شوند از دور ملحق ولاي حق بر اينان گشته مخصوص و ز اينان محکم آن بنيان مرصوص به امر مصطفي اينان وصيند اميرمومنانند و وليند چو آن حقي که سابق غصب گرديد به جاي خويش اکنون نصب گر

ديد نبي را گشت خاطر شاد و پيروز که حق چرخيد گرد مرکز امروز


صفحه 71، 73، 75، 77.