نامه 058-درباره جنگ صفين











نامه 058-درباره جنگ صفين



[صفحه 181]

پس از دوران ختم و جنگ صفين بمردم شاه کرد اين نامه تدوين چو ماو زاده هند جگر خوار به جيبش خود ز هم کرديم ديدار بظاهر بد دوئيت از ميان حک خدا پيغمبر و آئين مان يک ز يکديگر نبوديم اين بخواهش که ايمان را شويم اندر فزايش درون گرجيش شامي بد منافق به بيرون بود باها مطابق بهر چيزي بهم بوديم يکسان جز اينکه بد سخن در خون عثمان معاويه ز من آن خون همي جست ز دامان خويش را آن لکه مي‏شست نکو دانست ليک آن زشت سفاک که دست و دامن من هست از آن پاک وليک او از براي ملک و شاهي در اين خون بهر خود ميجست راهي بگفتمشان برفع اختلافات کنيم از يکديگر وقتي ملاقات هم اين سوزنده آتش را نشانيم مسلمانان در آسايش کشانيم ز جنگ و کين طريق صلح پوئيم بحل عقده را چاره جوئيم که تا آشفته کار آيد منظم بپايد حق بجايش سخت و محکم وليکن شاميان مست و مغرور نپذرفتند و گشتند از صفا دور مرا گفتند ما با جنگ و پيکار کنيم اين بسته باز و چاره کار گمان کردند بسياري خرگوش زند شير دلاور را ره هوش ندانستند دريا در تلاطم چو گردد خاشه در نافلش شود گم فلک گر پر ز گنجشک و ذباب است دل سيمرغ از آنها کي تباب است شدند آن قوم بي فرهنگ و آئين ز من جويا

ي جنگ و پهنه کين تنور کينه ليکن در فروزش چو گشت و شعله‏ور گرديد آتش شد از سم هيونان گاه جولان سپهر ديگري در جو نمايان دهان اژدهاي مرگ شد باز اجل در گرد سرها شد به پرواز جرنگ سنج و برق آتش تيغ بنابودي يلان را کرده يرليغ پلنگ آسا بلا بگشوده چنگال ز گردان کوفت در هم برز و کوپال عراقيها دل از جان برگرفتند ز جيش شام و تنشان سر گرفتند غلاف تيغها در هم شکستند رهيدن را بدشمن راه بستند نسيم فتح ما جنباند پرچم شکست شاميان آمد مسلم در آن هنگام در زنهار قرآن همان حرف نخستين گشته خواهان گرايند از کجي تا در ره راست بپذرفتيم از ايشان باز درخواست که سوي عذر ديگر ره نياراند بدان برهان ز جان گردن گذاراند بدان پيمان هر آنکس هست اکنون خدايش از هلاکت برده بيرون به گمراهي اول آنکه باقي است تباهي را ز حق اندر تباهي است روان همواره در راه شقايق است دلش پوشانده با پرده نفاق است بلائي زشت چون سوزنده آتش بود گرد سرش در چرخ و گردش


صفحه 181.