نامه 042-به عمر بن ابي سلمه











نامه 042-به عمر بن ابي‏سلمه



[صفحه 3]

الا اي عمر فرماندار بحرين که دوري نزد ما از زشتي و شين تو چون شخصي مدير و کارداني سزد رخش ار بسوي ما جهاني بجايت نصب نعمان ابن عجلان نمودم و ز تو دل خرسند و شادان تو را گر دست شد از کار کوتاه گمان بد مده اندر درون راه که کار خويش نيک انجام دادي امانت را بجاي خود نهادي نديدم از تو اندر کار کاهش بند زين عزل قصد ما نکوهش مکن خود را به تهمتها گرفتار مدان با بي‏گناهي خود گنهکار درون از هر گمان بد بپرداز به سوي ما بکن چون باز پرواز که دشمن پرده يزدان دريده سر از فرمان ما بيرون کشيده فرس خواهم بسوي شام رانم ستمکاران براه حق کشانم سزد با ياوراني سخت بازو بسوي سست پيوندان کنم رو تو چون در روز جنگ از آن کساني که دين را يار و ما را پشتباني قوي از چون توئي باشد مرا پشت زنم محکم بمغز دشمنان مشت بنابراين به نعمان بازده جاي بخورسندي و شادي نزد ما آي


صفحه 3.