نامه 024-وصيت درباره دارايي خود











نامه 024-وصيت درباره دارايي خود



[صفحه 89]

پي خشنودي ذات خداوند علي در باغ دين آن سرو دلبند برو چون مرگ خواهد درگشايد به فرزندان وصيت مي‏نمايد چو من زين دارفاني درگذشتم مکان گرديد گلزار بهشتم حسن بايد کند در کار اقدام دهد امر وصيت نيک انجام ز ميراثم کند هم مصرف خويش همي انفاق بر نادار و درويش اجل گر درگريبان حسن چنگ فکند و کرد سوي خلد آهنگ حسين همچون حسن بايد که آن را کند بر وجه نيک و احسن اجرا براي ديگران آنچه مهيا است مهيا جمله بر ابناء زهرا است نشايد آنکه فرزندان ديگر که جز زهرا به آنان است مادر به بيراهه ره ايراد پويند به آنان بي‏جهت اينگونه گويند که ميراثم ز کوه است و تصدق شماها را حرام است از تحقق ز بطن فاطمه هر کس امام است به حکم حق بر او صدقه حرام است به استرضاي ذات پاک داور بپاس احترامات پيمبر بني الزهرا که اولاد نبي‏اند وصي من به فرزندان ولي‏اند وصايايم ببايد بي‏کم و بيش نگهداري شود برپايه خويش ز نخلستان نبايد نخل کندن دهات و باغها ويران فکندن ببايد نخلها بلکه نشاندن به مردم ميوه آنها خوراندن به آبادي ده بايد بکوشند نه آنکه چوب نخلش را فروشند يکي ديگر بود امر کنيزان که روشن مي‏نمايم حکم آنان کنيزي که بود داراي فرزند بود

آزاد از هر قيد و هر بند به فرزندان خود آنان چو مام‏اند نه مملوکند چون مالک تمام‏اند پسرهاشان به من هستند وراث برند آن مادران از من به ميراث چو اندر سهمشان آن مادر افتاد ز حق مادري گردند آزاد پسر بر مادرش چون بنده باشد نه مادر بنده کي زيبنده باشد از اين رو ني کنيز آزادگانند به فرزندانشان بل سرورانند


صفحه 89.