نامه 023-پس از آنكه ضربت خورد











نامه 023-پس از آنکه ضربت خورد



[صفحه 84]

بهنگامي که ابن ملجم از کين بزد شمشير بر فرق شه دين ز تيغ آن شقي شق‏القمر شد بدينسان پسته شه پر شکر شد شما را مي‏نمايم من سفارش که ايزد را بريد از جان نيايش برون پاي از ره توحيد نهنيد عنان دل بدست شرک ندهيد بي‏کتايي حق آريد اقرار نشايد گشت گرد شک و انکار به رايي ثابت و عزمي مسدد روان باشيد در راه محمد (ص) به دستورات او خوش چنگ يازيد به راه شرعش آشان رخش تازيد بپا داريد نيک اين دو نشانه نشايد بود ز آن دو بر کرانه درون خويشتن را زين دو مصباح کنيدش روشن و پرروح و پرراح يکي توحيد و آن ديگر نبوت که باشد فرض بر جمهور امت بپا گر از شما شد اين دو دستور نکوهش را ز سرتان دست شد دور ديگر مشمول امر مومنانيد ز خيل و زمره اسلاميانيد شما را من همان يارم که ديروز بدم ماننده ماهي دل‏افروز کنون در گوشه از ناتواني فتادم مرگ را در هم عناني مرا بينيد با چشم بصيرت ز حالم جملگي گيريد عبرت بود ممکن که از امر خدايي به فردا از شما گيرم جدايي جدايي درميانه گر نيفتاد اجل يک چند روزي مهلتم داد چو صاحب اختيار خون خويشم سزد گر ابن ملجم را ببخشم و گر که رخت از اين ويرانه بستم به بام قرب و عرش حق نشستم مرا ميعاد مرگ است

و نه باک است بشر پايان کارش بر هلاک است اگر من عفو کردم عفو نيکو است کز آن عفوم به خوشنودي حق رواست و گر مردم شما ز و درگذاريد به يزدان کيفرش را در سپاريد که اين بهر شما اجر و ثواب است به فردا نيز او اندر عقاب است بنابراين چه خوش چيزي است بخشش ببخشيد و دل آريدش برامش که چون يزدان ببيند اين مدارا بيامرزد ببخشد هم شما را هلا بس رنج در گيتي کشيدم ز بس زحمت بدور عمر ديدم از اين مرگي که وارد شد به ناگاه مرا باشد به طبق ميل و دلخواه نيم ناخوش وز آنم شاد و خرسند بکامم طعم آن چون شکر و قند چو عطشاني که آن جوياي آب است چسان از چشمه جامش پرشراب است ز بس که از جهان کنده دل استم چنين بر مرگ و مردن مايل استم همي خواهم کشيدن پر چو عنقا شدن در بزم آن معشوق والا در آنجا آنچه از نعمت مهيا است براي مقدم نيکان و هم ما است سپردن جان و رفتن نزد داور براي من ز هر چيزي است بهتر رضي فرموده است اينجا به تشريح که از پيش اين سخن داديم توضيح چو مطلب بود قدري با زيادت مکرر کردمش به هر افادت


صفحه 84.