نامه 021-باز هم به زياد بن ابيه
[صفحه 79] ز دست خويشتن بگذار اسراف برو با مردم اندر راه انصاف به امر من به تخت عدل بنشين وسط را از ميانه راه بگزين ز مال و زر به مقدار کفايت که بنمايد بدنيا رفع حاجت بگير و دست از باقي بپرداز بباقي کار فردايت هميساز بيکسو نه جفا و باس و طيشت مهيا ساز اينجا برگ عيشت مگر اميدت از درگاه ايزد بود مزدت بدون کار بدهد بخوي و خلق در کبر و ترافع ز حق خواهي ولي اجر تواضع روان گرديده راه سرکشان را طمع بستي به اجر افتادگان را تواندر روز و شب در ناز و نعمت ز فقر آن ديگران در رنج و زحمت ستاندي مال ايتام و ارامل ز خونشان کرده رنگين انامل کنون خواهي که چون اهل تصدق شود لطف خدايت در تحقق به روزي که به تخت داد داور نشيند مزد بدهد خير و هم شر به هر چيزيکه هر کس آن فرستاد ز پيش آن قدر خواهد مزد حق داد اگر چيزي فرستاده به مينو به نيکويي به مينو ميکند رو و گر که زشتي و شر ز و مقدم برو نار فروزان شد فراهم خلاصه مزد هر کس طبق کار است عمل برمزدها دائر مدار است
صفحه 79.