نامه 016-به يارانش وقت جنگ











نامه 016-به يارانش وقت جنگ



[صفحه 61]

الا اي شيرمردان دلاور ز سرهنگ و ز سرباز و ز افسر بدانيد اينکه اندر پهنه جنگ فراري هست بهر جنگجو ننگ که آن را نيست در پي بازگشتن بخواري خصم را در خاک هشتن وليکن آن فراري کز پس او نهد سرباز سوي دشمنش روي بدين نيرنگ چون دشمن سرازير شود از آن نبايد بود دلگير روا از تهمتنهاي دلاور بود در جنگ گاهي کر و گه فر گهي دادن بدست خصم ميدان گهي کردن به روي خصم جولان نمودن گه به روي خود دليرش فکندن گه ز پشت زين بزيرش گهي در بستن و گاهي گشادن گهش فرصت گرفتن گاه دادن چو داديد از فرار او را فريبي بجان بايد زدش آنگه لهيبي ز هر شمشير بايد حق گذاري زدن بر مغز دشمن زخم کاري چنان زخمي که افتد برنخيزد و گر خيزد سوي دوزخ گريزد به نيزه سينه‏ها بايد دراندن برون آن کينه‏ها از دل کشاندن ز بدخواهان تهيگاهان زدن چاک فشاندنشان بخاک آن خون ناپاک شکستن بايد اندر سينه آواز به بستن دم گشادن دستها باز که اين کار دلير کارزار است که کار دشمن از اين کار زار است به حق آنکه قلب دانه بشکافت وز او مخلوق تشريف بقا يافت که عمروعاص و پورهند و سفيان نگرديدند از اول مسلمان بظاهر گر چه بگزيدند آئين به باطن بوده با دين بر سر کين سلامت را

براي خويش خواهان شده ز اسلام و کرده کفر پنهان چو وقت و موقع و همدست جستند ز دين بند تظاهر را گسستند هويدا کرده آن کفر نهاني به شيطان آمده در هم عناني ببايد دادشان با تيغ خونبار مکان در نار همچون خيل کفار


صفحه 61.