نامه 005-به اشعث بن قيس
[صفحه 19] بدانکه اشعث ابن قيس مردود يکي از دشمنان شاه دين بود هماره بود بر حضرت مزاحم ز هر ره دردسر کردي فراهم حکومت را به شه او کرد تحميل به صفين جنگ را او کرد تعطيل به ابن ملجم او پنهان بد انباز که اندر سد دين آن رخنه شد باز مسلمان گر چه ميبود او بظاهر به باطن ليک مرتد بود و کافر خرابيها بدين آمد از او بار نبي را کرده او آزار بسيار به قرآن شاخه ناپاک و بد اصل مراد او باشد و هر کس بدو وصل شه دين مصلحت را چون نظر داشت به آذربايجان چنديش بگماشت که با قانون دين فرمان براند خراج از مردم آنجا ستاند مگر اشعث خيانت داشت معمول به جمع مال و ثروت گشت مشغول شد آگه شه ز مشکآلود خامه چنان بر آن سيه دل کرد نامه که اين فرمان که بر کف داري از من تو را نبود وسيله سود بردن نميشايد چو اشخاص ستمگر بر آن گيري بجور از مردمان زر حکومت را نشان سازي حمايل شوي بر هر طعام چرب مايل به يغما و چپاول در زني چنگ بخون ديده دامنها کني رنگ بدان کاين منصب است از من امانت بدست تو مکن با آن خيانت رعيت را ز من هستي تو چوپان مکن رنگين ز خون گله دندان نگهبانشان ز هر درنده ميباش مکن با برهگان چون گرگ پرخاش نميباشي تو اندر کار آزاد به امر من شوي بايست منقاد همي بايست در امر رعيت به دستت باشد از من خط و حجت به نزد تست اين مالي که در بند بدانکه هست آن مال از خداوند منم والي به امر من تو گنجور بفرمانم عمل کن طبق دستور مکن بر زيردستان جور و اجحاف بکن پرهيز از تبذير و اسراف که گر کردي خلاف گفته رفتار ز شحنه عدل ما بيني بس آزار اميد است آنکه طبق ميل و دلخواه تو را من بوده باشم بهترين شاه بدين اندرز روحافزا و دلکش تن خود را نگهبان شو ز آتش
صفحه 19.