خطبه 235-سخني با عبدالله بن عباس











خطبه 235-سخني با عبدالله بن عباس



[صفحه 204]

چو از جور و ستم عثمان مغرور به دست خلق شد در خانه محصور مسلمانان از او بس صدمه ديدند به گردش خط ستواري کشيدند خطي محکمتر از هر سد پولاد که در آن رخنه هرگز مي‏نيفتاد درونها ز آتش غيرت گدازان نبد آبش بغير از خون عثمان بدو گفتند خود را ساز معزول و يا خواهي شدن ناچار مقتول خلافت ديده از دستت بس آزار به مير مومنانش باز بگذار گمان کرد او کز و دلها بکين است به تحريک اميرالمومنين است به گردش گشته اين خطي که بسته نباشد گر علي گردد گسسته فرستادي لذا هر بار پيغام که بيرون از مدينه شه نهد گام شه دين مي‏شد از يثرب برون نيز درونها بيشتر گشتي شررخيز شدي محکمتر از شيران چو نخجير به حلقش حلقه آن بند و زنجير چو خود را باز او مي‏ديد عاجز علي را در ميان ميخواست حاجز شه خيبرگشا با جنبش دست به هر بار آن سد چون کوه بشکست ولي عثمان چو مي‏گرديد آزاد فزون ز اول نمودي جور و بيداد در آخر دفعه خونها پرده چشم گرفت و تاخت سويش خلق با خشم بکفها دشنه‏ها تشنه بخونش ز هر سو کرده محصور و زبونش به آزاديش بهر خسرو ناس نوشت او نامه آورد ابن‏عباس چو گنج علم حق آن نامه را خواند چنين ياقوت از لعل تر افشاند گرفت عثمان مرا مانن

د اشتر که هر دم دلو را از چه کند پر بسود صاحبش در رفت و آمد بود راه رهاني بر رخش سد بچندي پيش پيش من فرستاد که بيرون شو شود کم داد و فرياد از آن پس داد پيغامم کم باز آي مرا در اعتصاب خلق وا پاي نوشته با تو اکنون نامه با من که از يثرب (به ينبع) ساز مسکن نمي‏دانم که با اين عنصر پست که دين را ساخته بازيچه دست چگونه راه مي‏بايست رفتن چسانش ترک امر و نهي گفتن به حق سوگند در ياريش اصرار به قدري کرده‏ام در طي اين کار که ترسم نزد حق مسئول باشم گناه و جرم را مشمول باشم به چشم مردم از جورش بود دود دفاع از وي ندارد ذره سود ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمکاري بود بر گوسپندان


صفحه 204.