خطبه 211-در ترغيب يارانش به جهاد











خطبه 211-در ترغيب يارانش به جهاد



[صفحه 234]

چو يزدان داده نعمتها فراوان اداي شکر نعمت را است خواهان صلاي رحمت و الطاف داده بکفتان امر را رشته نهاده که در ميدان کار و سعي و کوشش بشريانتان فتد خونها به جوشش کنيد از وقت و مهلت استفادت جلو ز اقران بتازيد از سعادت به چوگان عمل در يکه‏تازي به چالاکي شويد و گوي بازي گروگان را ز همت چنگ يازيد نکو بند کمر را تنگ سازيد تعلق را کنيد از قلب زايل به آساني کنيد از دهر دون دل نباشد همتان مانند انعام بخورد و خواب روز از صبح تا شام که از هم دور کار و ميهماني است ز کوشش مرد زنده جاوداني است نسازد ناز و نوش و عيش و مستي بهم با عشق و با ايزدپرستي هر آنکس در سحرگه مست خواب است بناي عزم روز وي خراب است بسا همت که عالي باشد و نيک بروز آن ليک چون گشت شب و تاريک خمارين خواب در چشمش چو ره برد ز قلبش نقش همت پاک بسترد خوشا آن بنده کاندر سحرگاه شود جانش ز سر غيب آگاه سبک سر برکشد از گرم بستر کند رو سوي منزلگاه دلبر کشد خود را برون زين عرصه تنگ براند در نهم افلاک شبرنگ چو ماند ادهم شب از تک و تاز کند سيرمرغ‏سان بر عرش پرواز شود زين گلحن تاريک ناسوت مکانش آشيان اوج لاهوت نظر بنمايد اندر جو عالم ببيند جمله ب

ا سيري منظم سوي مقصد روان همچون قوافل کواکب بار عشق دوست بر دل عروسان فلک رخها فروزان بخود نازان ز هجر يار سوزان روان مه سوي برج خويش با ناز بسان لعبتان شوخ و طناز در آن ساعت جهان پرروح و ريحان کند رو سوي منزلگاه جانان چو اندر بزم دلبر جا گزيند همه ناديدنيها را ببيند مسافر گر که خواهد ره نوردد ز خواب شب ببايد ديده بندد برخش عزم با تندي زند هي بچالاکي نمايد راه را طي براي شخص سالک شب جهان است که سوي آخرت در آن روان است به پيشاهنگي اينجا ره چو برد به جنت وارد او آسوده گردد


صفحه 234.