خطبه 176-درباره حكمين











خطبه 176-درباره حکمين



[صفحه 228]

چو بر سلطان او رنگ مدارج به سختي معترض آمد خوارج که خود قائل شدي در امر امت که آن پايان پذيرد از حکومت کنون بهر چه فرموديش انکار خلاف حکم را اين قدر اصرار در درج گهر را شاه بگشود بدان نابخردان گول فرمود بزرگان شما در جنگ صفين مقرر رايشان گرديد بر اين صلاح کار را اينطور ديدند که دو مرد از ميانه برگزيدند مگر آن دو دهند اين امر فيصل نماند امر اين امت معطل بتخت حکم چون آنان نشانديم چنين از آن دو تن پيمان ستانديم کنند اعمال راي و حکم قرآن ندانندي تجاوز جايز از آن پي احکام يزدان راه گيرند به قلب و با زبان آن را پذيرند ابوموسي و عمروعاص گمراه برون از راه حق رفتند ناگاه بشهوتهاي خود گشتند پا بست کشيدند از حق و احکام حق دست و حال آنکه مي‏ديدند حاضر در آنجا حق بروي هر دو ناظر و حال اين بميل و خواهش خويش عمل کردند و قلب اهل حق ريش حقيقت را به زير پي فشردند ره ظلم و تعدي را سپردند ز راه کژي و از نادرستي بامر حق بسي کردند سستي معاويه بر امت شد خليفه مرا طومار آمد آن صحيفه خلاف حکم حق چون حکم دادند بجور و کين و خصمي دل نهادند بکردند اعتنا بر عهد پيشين ز حکم عدل ننمودند تمکين ستم را ريشه آمد سخت و م

حکم هوا بر راي قرآن شد مقدم مزاج راي آنان چون عليل است همين از بهر ما بهتر دليل است که با حکم خدا گرديم انباز شويم از حکم اين نابخردان باز


صفحه 228.