خطبه 170-در آغاز نبرد صفين فرمود











خطبه 170-در آغاز نبرد صفين فرمود



[صفحه 174]

بهر حال از نهان و آشکارا بسي نيکو است چون خواندن خدا را بهنگام خوشي و تندرستي گه فقر و غنا يا تنگدستي اگر اندر سفر انسان کند رو و گر اندر وطن جايش بمشکو بهر صبح و بهر ظهر و بهر شام بهر کار و بهر آغاز و انجام بهر موقع ببايد دل مصفا شود از ذکر و ياد حق تعالي که از ياد خدا روشن روان است ز جانها دافع خسر و زيان است لذا چون شاه کرد آهنگ صفين خدا را خواند اينگونه به آئين خداوندا تو ذاتي ارجمندي برافرازنده چرخ بلندي فضاي آسمانها از تو پيدا است فلک بي‏پايه از تو پاي بر جا است در آن تو ماه و خورشيد آفريدي تو شب را برده و روز آوريدي ثوابت را تو افروزنده کردي تو سيارات را گردنده کردي بطاعت چون کمر بست آسمانت مکان کرديش بر افرشتگانت مر آن خيل فرشته از دل و جان بدون خستگي برد از تو فرمان تو کردي خاک جاي آرميدن تو گفتي چارپايان را چريدن تو فرمودي در آن آيند حشرات مکان دادي تو در آن جمله ذرات تو بنمودي زمين از ميخ کهسار ز جنبش بر سکون ناچار وادار براي خلق کردي تکيه‏گاهش برد تا سود از کان و گياهش خدايا دشمني سرسخت در پيش است که حال خلق از جورش بريش است اگر پيروزمان بر خصم مغرور نمودي از ستم ما را بکن

دور به راه راست پايان دار محکم حقيقت را اساس آور فراهم ظفر را ور که بر ما راه بستي بچنگ دشمنان ما را شکستي شهادت را به ما ميدار ارزان ز دست فتنه‏هامان شو نگهبان کجا رفت آن دليري که ز تدبير شد از نيرنگ خصم دون جلوگير چه شد آن مرد غيرتمند دل نرم که گاه جنگ از او خونها شدي گرم تنور رزم چون ميزد شراره ز آل خويش حامي بد هماره الا اي تهمتنهاي سلحشور که بهر جنگ سرتان هست پرشور به پشت سر در اين ميدان بود عار به پيش رو بهشت عدن و گلزار ز دشمن هر که رو گرداند و بگريخت بگيتي آبروي نسل خود ريخت و گر شد غوطه‏ور در صف دشمن ز تيغ دشمنش جان رفت از تن قرين اعقاب وي با سرخ روئي است مکانش در جنان تخت نکوئي است


صفحه 174.