خطبه 167-پس از بيعت با حضرت











خطبه 167-پس از بيعت با حضرت



[صفحه 162]

چو عثمان از خلافت منفصل شد پس از کشتن تنش پنهان بگل شد بجاي خويش آمد جاگزين حق خليفه شد ولي الله مطلق به شه گفتند پس جمعي ز ياران چو خوش بود ار کشيدي کين عثمان پي آرامش اشخاص خود سر بکش از قاتلينش زود کيفر سخن را شه بمشگ و عنبر آلود بپاسخ ريخت در از لعل و فرمود که از هر چه شما هستنيد آگاه سوي آن برده‏ام من زودتر راه وليکن نيست اکنون گاه اين کار تامل اندر آن بايد به ناچار بر اين مطلب توانائي ندارم بگاه ديگرش بايد گذارم براي آنکه اندر خون عثمان کسانکه کرده شرکت از دل و جان همه در منتهاي اقتدارند ز قدرتهاي ما باکي ندارند شديم اين خون گر از آنها مطالب شوند آنها به ماها باز غالب بهم همدست خيل قاتلينند تمام از اتفاق از مسلمينند تمامي داشته شرکت در اين خون ز خيل مسلمين کيفر کشم چون به آنان بندگانتان بوده پيوست همه اعرابيان هم پشت و همدست هنوز از شهرتان بيرون نرفته به اطراف شما منزل گرفته ز مقصدتان شوند ار که خبر دار کنند آن قدر که خواهند آزار شما آن شوکت و قدرت نداريد کز آنان خواهش خود را برآريد پي اينخون به آنان گر ستيزيد ز پاي افتيد و ديگر برنخيزيد و گر مردم کز اين خون دست شسته در اين موقع

شوندي چند دسته شما در دسته‏اي هستند انباز بکيفر دادن آنان هم آواز دگر دسته بجنگيدن هماهنگ نباشند و بدين آهنگ در جنگ دگر دسته شماها را نه ياراند نه فکر ياري آن دسته دارند از اين دريا همه ساحل گزيده بکنج خانه آسوده خزيده بنابراين ورود اندر اين کار بود باعث بهرج و مرج بسيار پس آن بهتر شکيبائي گزينيد کمي در جاي خود راحت نشينيد مگر دلا شود ستوار و محکم بياسايند از آن کار مبهم شود اين فتنه بيدار خفته حقوق مردمان آسان گرفته کنون در پيش من آرام باشيد بفرمانم مطيع و رام باشيد مبادا کز شما کاري زند سر کز آن گردد دل دانش مکدر توانائي ز تن گيرد کناري شود عزت بدل بر ذل و خواري اگر ممکن شود ميل شما را کنم اصلاح با رفق و مدارا به نيروي خرد با زودي زود دهم اين امر سخت و صعب بهبود نيفتد چاره گر در دست ناچار پي راه علاج درد اين کار چو آن داغي که دارد غنچه در باغ گل اين زخم را بايد نهم داغ کنم بر آخرين تدبير اقدام دهم اين امر با شمشير انجام گروهي که ز بند عهد رستند ز خود پيمان و از من دل شکستند بکيفرشان گشايم بند از تيغ روان خون‏شان کنم چون سيل از ميغ


صفحه 162.