خطبه 145-در فناي دنيا











خطبه 145-در فناي دنيا



[صفحه 224]

شماهائي که اندر اين جهانيد خدنگ مرگها را خوش نشانيد فلک تيرافکني پيکان گذار است ز نيش تير او بس جان فگار است بهر جامي ز نوشش بس شرنگ است ز غم و ز غصه‏اش بس دل که تنگ است اگر که لقمه نانش به خوان است خمير آن نان ز اشک ديدگان است به سفره جور اين سفله نشسته نمک خورده نمکدان را شکسته به پيش ميهمان يک کاسه نگذاشت که کاسه ديگرش از پيش برداشت به عمر کس يکي روزي نيفزود که روزي ديگر از عمرش نه بربود کند يک جو به رزقش گر زيادت دو گندم کم کند بر حسب عادت نمايد يک اثر گر زنده ز انسان اثرهاي ديگر مي‏راند آسان و گر نو بهر او يک کهنه سازد دراندن را به نوها چنگ يازد اگر يک خوشه بهرش سبز و خرم کند يک خرمن از دستش کند کم وگر يک خشت خانه بهر کس ساخت عوض يک قصر را از پي برانداخت جهان را عادت ديرين همين است به اهل خويشتن دائم به کين است نموده کوچ از آن اصل و پدرها بجا ز اصل و پدر فرع و پسرها پدرها دست خويش از دهر شسته پسرها جايشان سرخوش نشسته چو باقي ز اصلها نبود نشانه رود ناچار فرعش از ميانه بناي کار آباء چون بر آب است محقق خانه ابنا خراب است

[صفحه 225]

نشد احداث در دين هيچ بدعت جز آنکه در مقابل از شريعت يکي امر بزرگي ترک گرديد پس از احداث بدعتها بترسيد طريق شرع بشماريد لازم به امر و نهي وي از جان ملازم از آن رو کانچه را يزدان به قرآن به پيغمبر به ما دستور داد آن عمل کرددن به آنها بهترين چيز بود چون بدترين اشياء بدع نيز


صفحه 224، 225.