خطبه 141-درباره نهي از غيبت
[صفحه 204] رفيق و يار خود را هر که در دين بديد او ثابت است و نيکآئين چو والا گوهرش ديد و نژادش بر او آمد عيان نيک اعتقادش اگر در زشتي او شخص ديگر سخن گويد نبايد کرد باور به بدگوئيش گر کس لب گشايد قبول آن حرف از او کردن نشايد بسا تيري که تيرافکن رها کرد خدنگش بر هدف نامد خطا کرد ولي بالعکس بس گفتار باطل که پر خون ميکند از ديگري دل ز حرف زشت شد بس کارها زار همان گوينده در محشر گرفتار بقول او چو يزدان نيک دانا است بکيفر کردنش فردا توانا است گروه مردمان باشيد آگاه که بين حق و باطل نيست پر راه نميباشد بغير از چار انگشت شود معلوم سازي باز چون مشت يکي مردي از آن شه گشت پرسان که چبود اين سخن را معني از آن شه انگشتان به پيش هم نگهداشت پس آنکه بين چشم و گوش بگذاشت بگفتش هر چه را با چشم ديدي و يا با گوش هر مطلب شنيدي شنيدن باطل است و ديدنت حق از اين دو حق و باطل شد محقق
صفحه 204.