خطبه 139-به هنگام شوري
[صفحه 196] به پيش از من کسي در دين اسلام بسوي دعوت يزدان نزد گام در آن روزي که دين بييار و ياور بدي من بودهام يار پيمبر دل خويشان من آوردم برامش گشودم دست احسان و بخشش بلاها را به آسان دل نهادم چو کوهي پيش سختيها ستادم براي حق گهي پاشيدهام زر براه دين گهي بخشيدهام سر ز نور علم قلبم تابناک است درونم همچنان آئينه پاک است ز من اين نکته را بايد شنيدن بگوش دل چنان درش کشيدن بود آن اينکه ميبينم شما را که در آنيده نزديک و فردا عيان سازيد از خود بس خلافت براي سود بردن از خلافت بسي شمشيرها گرد و شکسته شود بس بند پيمانها گسسته تني چند از شما بر خيل گمراه همي بينم که گردد رهبر و شاه به هر ره بعض ديگر در تک و دو شود تابع به نادانان و پيرو در اين موقع من اين الماس سفتم شما را اين خبر ز آينده گفتم به گنج جان شويد آن را نگهدار که آثارش شود زودا پديدار
صفحه 196.