خطبه 134-راهنمائي عمر در جنگ











خطبه 134-راهنمائي عمر در جنگ



[صفحه 179]

به جنگ روميان از خيل هرقل چو بر اسلاميان شد کار مشکل نقاب از رخ عروس فتح نگشود درازي جنگ دلها را بفرسود به ظاهر از براي ياري دين عمر خود خواست رفتن در فلسطين مشاور با شه دين شد در اين باب شهش فرمود رخ زين راه برتاب کز اين کشور هر آن ثغر و حدود است نگهدارش خداوند ودود است خدا اسلام را يار وکيل است بسوي فتح جندش را وکيل است نموده ذات يزداني ضمانت کند ناموس اسلامي صيانت در آن روزي که از اسلام در هم بدي کار و مددکارش بسي کم شد بسيار خيل دشمنانش پريش و دل فسرده دوستانش کسي کان خيل کم را کرد ياري که شد بسيار از آنان فراري تمامي دشمنان را کرد مغلوب بدست دوستانشان زار و منکوب بد آنکس ذات حي فرد يزدان که کار مسلمين زو شد به سامان نبايد کرد يزدان را فراموش کز او شد شاهد فتح اندر آغوش ظفر از او است کار بيش و کم نيست گر او يار ار فلک خصم است غم نيست تو خود بر دشمنان روي عزيمت گر آري و شوي اندر هزيمت براي مسلميني کز تو دورند مکين در سر حد خصم شرورند پناه و ملجاء و پشتي نماند عدو داد دل از آنان ستاند چو قدرت نيست دولت را به پاتخت شود آن مرد سرحدي سيه‏بخت چو شاه کشوري با اقتدار است حدودش از تجاوز بر

کنار است به مرکز شاه چون لغزيد پايش نماند آبروئي از برايش بسوي آب و خاکش خصم تازد به ملک و ملت او دست يازد چو آن کرکس که سازد صيد دراج دهاقين را نمايد قتل و تاراج ولي مردي دلير و کار ديده که اندر جنگ بس صفها دريده پي او لشکري پولاد بازو چو آهن سخت جان و آتشين‏خو نهنگ بحر و درياي بلايا پلنگ دست و صحراي منايا چنين هنگي پي آن شخص سرهنگ روان کن سوي روم و عرصه جنگ خدا گر فتح از آنان نمايان کند مقصود تو حاصل شود ز آن وگر در چنگ خصم آن هنگ پست شد صلاح حق عدو را خواست سرمست تو پا بر جا چنان حصن حصيني پناه و پشت و يار مسلميني تواني باز لشکر گرد کردن گسيل عرصه ناورد کردن


صفحه 179.