خطبه 122-هنگام نبرد صفين











خطبه 122-هنگام نبرد صفين



[صفحه 119]

علي سرهنگ و سالار اميران بجنگي گفت اينسان با دليران که هر يک از شما در گاه پيکار که خصم بدکنش را کرد ديدار اگر دارد به تن تاب و به دل توش نبايد سازد او ياران فراموش دچار دشمن ار بد ناتواني ببايد همچنان شير ژياني بدان خصم قوي بازو کند رو بتابد دست اين را از سر او بدون اينکه بر يارش بنازد ببايد بر سر خصمش بتازد به بران تيغ و با درنده زوبين برون از سينه دشمن کشد کين چنان کز خود نمايد دفع هر شر نمايد دفع هر شر از برادر مگر شکر دليريها که يزدان عطا کردش ادا سازد بدينسان اگر مي‏خواستي يزدان داور بر اين کردي دليري را مقرر شجاعت را که در آن قلب بنهاد بدين يک گر مقدر بود ميداد بود مرگ آن طلبکار شتابان بوقت خود بسوي ما است پويان نه آن استاده از چنگال وي رست گريزان را نه از سر مي‏کشد دست بشر را او به اوقات معين کشد بيرون بتندي روح از تن مال کار انسان چون بر اينست به هر جا رفت مرگش در کمين است پس آن بهتر که روز جنگ و ميدان دهد جان زير شمشير درخشان نکوتر مرگ باشد کشته گشتن به خاک و خون به دشت آغشته گشتن به زير تيغ بايد جان سپردن ز ميدان گوي نام نيک بردن به ذات اقدس گيتي خداوند که جان من بدست او اس

ت سوگند هزاران ضربت شمشير منکر به راه حق خورم گر من به پيکر بسي آسانتر از آن کاندر عصيان ميان بستر نرمي دهم جان


صفحه 119.