خطبه 109-اندرز به ياران











خطبه 109-اندرز به ياران



[صفحه 49]

پي نزديکي يزدان داور بدان ده چيز از اشيا است برتر اول ايمان و تصديق رسولش پذيرفتن فروع و هم اصولش دوم جنگ و جهاد اندر ره حق کز آن محکم شد اسلام و محقق جهاد از بهر دين شد رکن اعظم و ز آن برزد علم بر بام عالم به سوم کلمه اخلاص گفتن ز دل زنگ دوئي و شرک رفتن که خود بر وفق توحيد است فطرت بشر باشد به دور از فکر کثرت خلايق را جبلت صاف و پاک است چنان آئينه‏شان دل تابناک است گز آن ائينه را گردي نگيرد ز توحيد عکس آسان مي‏پذيرد چهارم ز آن ده اتيان صلوه است به پنجم نيز ايتاء زکوه است به پا طاق ديانت از نماز است هم از آن شرع و ملت سرفراز است پي اسلام سخت از اين ستون است بدون پايه سقف از سر نگون است زکوه مال باشد حق يزدان که آن قرض است و واجب بر مسلمان ببايد دين حق را زود پرداخت ز ذيحق ذمه خود را بري ساخت ششم هم روزه ماه صيام است که کار روزه‏دار از آن بکام است برد رنجي و پاداشش ثواب است نگهدارش چو اسپر از اعقاب است به محشر نار دوزخ چون فروزد که جان معصيت کاران بسوزد نمايد صائم از خود دفع آتش دهد آن روزه از آتش نجاتش دگر هفتم از آن ده حج و عمره است توانگر اندر اين سلک است و زمره است هر آن کس مالدار است

و توانا است ببايد حج گذارد بي کم و کاست کنند اين حج و عمره فقر زايل گناهان را بشويد پاک از دل بدان هشتم صله ارحام باشد صله ارحام فيضش تام باشد بکن احسان و نيکوئي به خويشان بنه مرهم به زخم قلب ايشان به قوم و اقربايت سرکشي کن دل ايشان ز خود غرق خوشي کن مکش از خانه خويشان خود پاي به مال و عمر و بر ثروت بيفزاي نهم باشد تصدق بر فقيران که ايمن از بلا انسان شد از آن به پنهاني هر آن کس صدقه‏اي داد به کفارت گناهان برد از ياد وگر شخصي تصدق داد ظاهر به فعلش ديگران بودند ناظر ز مردنهاي بد خود را نگه داشت به پيش مرگ سدي سخت بگذاشت بنا بر سر نمي‏گردد خرابش نسوزد هم نسازد غرق آبش دهم آوردن افعال نيکو نگرداندن بهر وقتي از آن رو نکوکاري بگاه ذل و خواري کند بر شخص نيکوکار ياري ز بدبختيش مي‏گردد نگهدار نيفتد جانش اندر بند آزار بسوي ذکر و ياد حق شتابيد نکو ذکري است از آن بهره يابيد

[صفحه 50]

بهشت جاوداني را مراقب بباشيد و بدان گرديد راغب جنان ميعادگاه متقين است خدا هم وعده‏اش صدق و يقين است هدايت رهنمائيتان پيمبر کند از آن نبايد کس کشد سر ره او راه هموار خدائي است خود او فاضلتر از هر رهنمائي است به سنتهاش بنمائيد رفتار که هادي باشد آن سنت بهر کار دل از قرآن او سازيد گلشن ز انوارش درون خويش روشن که اين قرآن بود احسن احاديث ز پيغمبر بود احدي المواريث نه قرآن بل يکي باغي پر از گل سطورش جمله پر ريحان و سنبل تفقه بايد اندر آن نمودن بدان گلزار زنگ از دل زدودن ز انوارش شفا جستن ضرور است که از اين نسخه مستشفي صدور است نکو او را کنيد از جان تلاوت شود دل ز آن تلاوت پرطراوت کتابي خوب و انفع داستاني است ز تاريخ گذشته خوش نشانيست شود چون خوانده از روي بصيرت درون گردد پر از درهاي عبرت ز خود خوشنود اگر کس خواست يزدان عمل بايد نمايد طبق قرآن بغير علم خود هر دانشي مرد عمل آورد خود خوار و زبون کرد بود چون جاهلي حيران که بيهوش ز جهلش هست و شد علمش فراموش به فردا قلبش از انده بود ريش عذابش هست از نادان بسي پيش بود جانش به حسرتها ملازم ملامتهاي حق بر او است لازم چو دانسته از او زد معصيت سر عذابش باشد

از نادان فزونتر


صفحه 49، 50.