خطبه 106-در يکي از ايام صفين
[صفحه 12] يکي روزي به دور جنگ صفين به ذم اصحاب را گفتا شه دين که درگاه گريز از جنگ و ميدان بديدم من شما را گرم جولان که مشتي مردم ناچيز و باطل لئام شام اعراب ارازل بسان آن درنده گرگ ضاري شما را کرده از سنگر فراري ز دشت جنگتان کرده به يک سو چو شيران تاخته دنبال آهو و حال آنکه هستيد از بزرگان شما ز اشراف و هم مسندنشينان شرافت را شما انف مقدم بزرگي را شما وجه معظم تمامي در عرب هستيد معروف به اسب و تيغ و جنگ و رزم موصوف چه شد کار ذال شاميکردتان پست منظم صفتان بگسست و بشکست مرا خود سوزش سينه فروکش نيامد و ز درونم خامش آتش جز آن وقتي که آن کين باز جستيد ز رخ اين گرد زردي باز شستيد به تير و نيزه شمشير شرربار در اين خرمن زديد آتش به يکبار زديد از جايشان صفهاي محکم چو رو به شيروش داديد شان رم به يک حمله زديد از حملهشان راه جناح و ميمنه قلب و کمينگاه بهمشان خورد ز اول تا به آخر پس و پيش و مقدم تا موخر شدند از سهمتان اعراب مزدور چو تشنهاشتران از آبگه دور ز سنگر اين سپه چون شد گريزان خنک آمد مرا قلب فروزان
صفحه 12.