خطبه 102-در تشويق به زهد











خطبه 102-در تشويق به زهد



[صفحه 262]

نظر آريد يکسر سوي دنيا بسان زاهد مايل به عقبي که باشد جوهرش بيرون ز اعراض نمود اعراض از آن و رست از امراض به حق سوگند در اندک زماني مقيم اين خراب آباد فاني به ناکامي شود از مسکنش دور در آيد در درون دخمه گور به درد آرد دل آن مرد مترف که ايمن گشته و گرديده مسرف هر آنچه از وي گرفته ندهدش باز ز عمر و از جواني عزت و ناز نداند هم چه مي‏آيد ورا پيش چه پيش‏آمد دلش را مي‏کند ريش کز اکنون او به کار چاره خيزد چسان با ناگواريها ستيزد جهان را عيش با غمها است مخلوط به سستيها است قوتهاش مربوط مبادا تا کندتان دهر مغرور بدآن چيزي که با آيند مسرور کمي از دولت و از مال و ثروت به ار بسيار کارد کبر و نخوت به دنيا زر اگر باشد خوش‏آيند به عقبي مالکش سخت است در بند کمي از مال دنيا را حساب است زيادش هم قرين با صد عقاب است

[صفحه 263]

خدا رحمت کند آن کز تفکر کند در امر اين دنيا تدبر بگيرد ز اعتبارش پند و عبرت به نور قلب و با چشم بصيرت ببيند کانچه اندر دار دنيا است بپيموده است راه کمي و کاست بيانگارد که آن بوده است نابود که هيچست از جهان خسران و هم سود وليکن آخرت باقي شمارد براي آن سرا تخمي بکارد کمي از وقت آن بسيار داند کنون ز آينده‏اش نقشي بخواند بداند کاخرت خود رفتني نيست زمانش هيچ زايل گشتني نيست دو روزي که بود از عمر معدود به بگذشتن بود همواره محدود هر آينده کز آن باشد توقع که آن حشر است و هنگام تجمع بود نزديک و گردد زود واقع وقوعش را نباشد هيچ مانع

[صفحه 264]

بود عالم هر آنکس خويش بشناخت ز خلق خود سوي خالق فرس تاخت هر آنکس قدر خود نيکو نداند به تيه جهل و ناداني بماند هر آنکس را که حق دشمن ترش داشت زمامش را به دستش باز نگذاشت به نفس خود نمود او را موکل بپوشانيد از وي ديده دل ز قلبش سر نزد انوار تحقيق ز جانش سلب شد ملبوس توفيق بدون رهنما گمراه و دلخون ز راه راست همواره است بيرون چو خوانندش به سوي حرث دنيا در آن ره باز نشناسد سر از پا شتابد سوي آن شاداب و سرمست براي مال و زر دل داده از دست چو خوانندش سوي کشت و زراعت براي آخرت جويد برائت کند با طاقت و با تندرستي ز خود ظاهر کسالتها و سستي تو گوئي کار دنيا گشته واجب برايش که بر آن اين گونه راغب وليکن آنچه در آن کرده اهمال بر آن از شوق دل ننمايد اقبال خدا آن را ز وي فرموده اسقاط که در انجام آن سست است و محتاط

[صفحه 267]

عيان خواهد شدن زين پس زماني که کس از شرش ايمن نيست آني جز آن مومن کز آن نام و نشانه نبود و هست گمنام از ميانه اگر حاضر شد او را کس نه بشناخت و گر غائب به حالش کس نپرداخت چنين اشخاص مصباح هدايند چراغ راه اعلام الورايند مسافرهاي دشت و کوي جانان گرفته راه ز دنبال آنان نپيمايند راه خسرو خيبت بدورند از سخن‏چيني و غيبت عيوب خلق زانان نيست شايع ز حرف زشتشان حق نيست ضايع الا اينان گروهي مومنانند که فردا سوي جنتشان کشانند خدا درهاي رحمتهاي خود باز به رخشان کرده و با لطف انباز از آنان رنج نقمتهاي خود کاست به جامه مهر تنهاشان بياراست

[صفحه 267]

الا اي مردمان زودا پديدار شود دور و زماني نابهنجار چنان ظرفي که چون گيريش وارون شود مظروفش از آن ظرف بيرون چنين اسلام مي‏گردد سرازير دهند احکام آن را جمله تغيير ز دينداري به جز نامي نماند بشر از بار دين خود را رهاند شود معروف قرآن جمله منکر بدل منکر به معروفش سراسر چو دور است از ستم يزدان ذوالمن شما را از ستم فرمود ايمن به ترک امتحان ليکن نداده به کس قول و به رخ در زآن گشاده زمان امتحان خواهد رسيدن و ز آن مشکل تواند کس رهيدن چنين فرموده آن يزدان ذيشان به محکم آيتش يعني که قرآن کز اين آيات که ما مي‏سرائيم بشر را آزمايش مي‏نمائيم که از آن ديگران گيرند پندي نکو اندرز و پند ارجمندي


صفحه 262، 263، 264، 267، 267.