خطبه 099-درباره پيامبر و خاندان او











خطبه 099-درباره پيامبر و خاندان او



[صفحه 251]

ثنا مخصوص ذات آن خدائي است که احسانش ز مخلوقش جدا نيست به فضل و جود دستش را گشاده به هر کس هر چه لايق ديده داده ستايش مي‏کنم زو در همه حال به صحت در مرض در فقر و در مال به حفظ حقش از وي استعانت همي جويم کز او بايد اعانت ز من بدهد شهادت هر سر مو که در عالم خدائي نيست جز او محمد را که بر خلق است رهبر بر او بنده است و از نزدش پيمبر از او احکام يزدان آشکار است لبش گويا به ذکر کردگار است بسي زحمت کشيدن آن بااصالت اداء فرمود تا حق رسالت ز دنيا آن زمان که رفت بيرون به منتهاش بودي خلق مرهون رشيد و هادي و راد و امين بود بپا زو پرچم و رايات دين بود تقدم هر کسي بر پرچمش جست همانا رشته دينش بود سست وليکن هر که شد بر آن ملازم به حق پيوسته و رست از ماثم به قرآن و به عترت هر که زد چنگ شود روشن دلش از نور فرهنگ دليل و رهنما خود دير برخاست کلام خويش را با مکث آراست بپا شد کند و ليکن تند بگذشت چو آن باد سحر در طرف گلگشت سراسر اين سخن باشد کنايت علي خود دارد از مردم شکايت که از اول خلافت شد از او غصب به ناحق شد سه تن بر جاي او نصب به خانه رهنما بنشست سي سال به امر دين بسي گرديد اهمال همه احکام آئين مندر

س شد نجوم چرخ دانش منطمس شد علي تا قد به اصلاحش علم کرد ز جا برخاست و محکم قدم کرد نهال شرع تا برزد جوانه سرآمد روز دهقان از ميانه ز پرچمدار طي شد زندگاني روان شد در سراي جاوداني چو گردنها به پيشش نرم گرديد ز خاطر زنگ خصميها سترديد به انگشتان به سوي او اشارت نموديد و قبول از وي امارت رسيدش مرگ و از زندان دنيا روان شد جانب گلزار عقبي پس از وي هر قدر ميل خدائي است شما خواهيد کردن در جهان زيست که تا يک تن پس از دوران بسيار فرستد حق ز آل پاک اطهار نمايد جمع او پرکندگيها به سامان آورد آشفتگيها ز هر راهي کندتان او فراهم امور دين و دنياتان منظم به امر دين نکردم گر من اهمال ندارم هم به امر دهر اقبال کنون چشم طمع از غير مقبل بگردانيد وزي مدبر همه دل اگر اصلاح امر اکنون بجا نيست هم از آينده مايوسي روا نيست امير است آن امامي کاو است غائب همه حکمش نکوي و راي صائب از او يک پاي امر ار نيست بر جاي وليکن ثابت و قائم دگر پاي يکي روزي شود در دهر ظاهر بدو گردد مدار شرع دائر به دست از سلطنت بگرفته پرچم فشار هر دو پا در کار محکم بدو چرخد مدار دين و دنيا و ز او دين خدا گردد هويدا

[صفحه 253]

مثال آل اطهار پيمبر بود مانند کوکبهاي ازهر چو در برجي نهان شد نجم طالع شود آن ديگري رخشان و ساطع جهان از آل احمد هست گلشن چو ز اخترها که گردون است روشن همي بينم که گرديده است شامل شما را لطف حق سرشار و کامل همه نائل شده بر آرزوها ز نوميدي همه گردانده روها ظهور قائم آل محمد ز بس حتم و يقين است و مسدد چنان باشد که آن بگرفته انجام نواقص ز آن گرفته زيب و اتمام


صفحه 251، 253.