چيرگي ياس و نوميدي
شهرها و آباديها همانند ديار قحطيزده و خشکسالي ديده که همه چشمهها و آبها در آن فرورفته و همه جا مردگي و افسردگي خودنمائي ميکند، درميآيند و در يک کلام شهرها به ديار مردگان تبديل ميشوند که در آنها نشاني از شادابي و سرزندگي به معناي واقعي کلمه احساس نميشود. روابط عاطفي و انساني بسيار ضعيف ميگردد و همه، مثل بيگانگان با يکديگر برخورد ميکنند و همه اينها معلول يک چيز بيش نيست و آن کنار افتادن بشريت از شرائع الهي و دوري از هدايت و رستگاري و افراخته شدن پرچمهاي هلاکت و تباهي است. [صفحه 154] «... و الدنيا کاسفه النور، ظاهره الغرور علي حين اصفرار من ورقها و اياس من ثمرها و اغورار من مائها قد درست منار الهدي و ظهرت اعلام الردي.[1]. ترجمه: و دنيا تيره و تار گشته و فريب و خدعه آشکار گرديده بود هنگامي که برگهاي درخت زندگي رو به زودي گذاشته و نسبت به باردهياش ياس و نوميدي حاصل شده بود و آب در زمين فرورفته و نشان هدايت کهنه و متروک گرديده و پرچمهاي هلاکت و تباهي، به اهتزاز درآمده بود.
از ديگر خصوصيات زمان جاهليت، چيرگي نوميدي و پژمردگي است. در اينگونه محيطها، فريبکاري و دغلکاري، امري آشکار و اميد براي ادامه زندگي بسيار ضعيف و ناچيز است. در اينگونه جامعهها امواج ياس و حرمان بر کيان بشريت سايهاي شوم ميافکند لذا مردم زندگي خود را بيثمر و نامفيد ميبينند. و اصولا درخت تناور زندگي به جاي شادابي و نشاط، رو به پژمردگي و خزان ميگذارد.
صفحه 154.