جدائي، بيگانگي و بيخبري











جدائي، بيگانگي و بيخبري‏



مردم روي زمين به روزگار محروميت از رهبري انبياء، ملت‏هائي جدا و پراکنده و داراي هواها و تمايلات متضاد بوده‏اند و در مسير زندگي در راههائي گسسته و بريده از هم حرکت مي‏کرده‏اند که هرگز به هم نرسيده و ابدا نقطه تلاقي نداشته‏اند.

«... و اهل الارض يومئذ ملل متفرقه...»[1].

[صفحه 145]

ترجمه: و مردم روي زمين در آن روزگار، ملت‏هائي بوده‏اند پراکنده و بيگانه از هم.

در اوضاع و احوالي که رسولي مبعوث نشده بود و مردم در خواب غفلتي عميق فرورفته و آشوب‏ها و فتنه‏ها همچون اسبان افسار گسيخته و سرکش پيش مي‏راندند و کارها، به شدت از هم پاشيده و امور، سخت پراکنده و گسسته بوده، خداوند حضرت محمد (ص) را برانگيخت و بشريت را از رهبري‏هاي او بهره‏مند ساخت.

«ارسله علي حين فتره من الرسل و طول هحعه من الامم و اعتزام من الفتن و انتشار من الامور».[2] «و انتقاض من المبرم».[3].

ترجمه: خداوند، هنگامي رسول خود را فرستاد که زماني از بعثت پيامبر قبلي گذشته بود و امت‏ها به خوابي سنگين فرورفته و آشوب‏ها لجام گسيخته پيش مي‏تاختند و کارها و امور پراکنده و رشته‏هاي محکم هم از هم گسيخته بود.


صفحه 145.








  1. نهج‏البلاغه، خطبه يکم.
  2. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 88.
  3. نهج‏البلاغه خطبه‏ي 157.