هستيشناسي، زيربناي حرکت
[صفحه 19] و به بياني ديگر: انسان به حکم عقل و فطرت و به تاييد انديشمندان و عقلاي عالم نميتوانداز کاوش در شناخت اصل هستي و مسائل مربوط به آن برکنار باشد و هرگز از او پذيرفته نيست که بگويد چه نيازي به تحقيق درباره مبدا آفرينش و ارتباط با او دارم. انسان عاقل، دست کم براي ارضاء و آرامش وجدان، بايد اين مسئله را حل کند و چند و چون آن را بر اساس دليل محکم و استوار روشن سازد و با غفلت و بيتفاوتي از آن نگذرد و آن را از بهترين مسايل زندگي خود بداند.
همهي ارتباطات و جهتگيريهاي انسان، بستگي به شناخت او ازمبدا هستي دارد، زيرا تمام تلاشها و روابط او برمبناي فکر و طرح خاصي انجام ميپذيرد و افکار و طرحهاي جزئي و مشخص نيز از يک سازمان فکري و نقشهي کلي الهام ميگيرد. في المثل کسي که در کسب و تجارت کمفروشي دارد و از احتکار و گرانفروشي نميهراسد و فقط سود شخصي و آني را در نظر ميگيرد، در واقع از يک فکر کلي و از پيش پذيرفته شده پيروي ميکند که همان اعتقاد به بت ثروت و کعبهي مالاندوزي است و به عکس آن کس که در معاملات و داد و ستدها، راه عدالت و انصاف را در پيش ميگيرد، قبلا يک فکر عالي الهي را پذيرفته و بدان سرسپرده است و دستورهاي روزمره را از آن دريافت ميدارد.
صفحه 19.