رابطه ي عشق و پرستش











رابطه‏ي عشق و پرستش



خوانديم و دريافتيم که شناخت راستين خداوند، سرانجام به عشق پرسوز و گداز او مي‏انجامد و «عارف بالله» عاشق و دلباخته‏ي او مي‏گردد و زندگي شيرين و لذتبخش در ديدگاه و ذائقه‏ي او با ياد و نام خدا تحقق مي‏يابد.

اينک در فرازي ديگر به کنکاش مي‏پردازيم که اين عشق مقدس چه آثاري در پي دارد و آيا تنها همين سوز و گداز است که در خلوت انس، وجد و حالي به ارمغان مي‏آورد و «راز بي‏خودي» را در خود احساس مي‏کند، يا اين حالت و ارتباط روحي، آدمي را به مرحله‏يي ديگر وارد کرده و پا در جهاني ديگر به نام «پرستش» مي‏گذارد؟

«عالم پرستش»، دنياي حرکت و سير و صعود از «عالم خاک» به «عالم پاک» است همانطور که در مفهوم پرستش بيان شد: اصل انسان خاکي از «عالم امر» است و تا ارتباط با آن عالم نداشته باشد آرامش و آسايشي براي او متصور نيست، و اين ارتباط اصيل همان پرستش است، آري انسان پرسشتگر در اثر پرستش يعني ارتباط با باطن عالم به «بهشت ويژه‏ي» خدا و «جمع عبادالله» وارد شده و به آن ستيغ بلندي که «انسان شدن» انسان در گرو صعود بدانجا است، نائل مي‏گردد و در عين مادي بودن «روحاني» مي‏شود و در حالي که در زمين است «آسماني» گشته و به معراج مي‏رود.

[صفحه 84]

چهره‏يي از عبادت و ارتباط انسان با خدا را در مناجات اميرالمومنين علي عليه‏السلام مي‏بينيم که ياران عابد و رازدار او بيان مي‏کنند:

«ضرار بن ضمره‏ي ضبابي» که از دوستان و مخلصان آن امام همام بود آنگاه که بر معاويه وارد شد و معاويه از او درباره‏ي اميرالمومنين سوال کرد، چنين گفت: من خود گواهم که آن امام انس و جان را در عبادتگاهش ديدم آنگاه که شب پرده‏هاي سياه خود را افکنده بود امام در محرابش ايستاده و محاسن شريفش را به دست مي‏فشرد و همانند مارگزيده به خود مي‏پيچيد و چونان گريه مصيبت ديده‏ي غمزده مي‏گريست و مناجات مي‏کرد.[1].

نکته‏ي مهم در اين درس، تفسير رابطه‏ي عشق و پرستش است، که چگونه عشق به خدا، مولد پرستش اوست و بر هر دلي که «مرکب سلطان عشق» فرود آيد زمزمه‏ي «سبوح قدوس» در فضا طنين اندازد و قامت خشک و بي‏حرکت انسان جان و طراوت رکوع و سجود مي‏گيرد.

به مثالي در اين مورد توجه کنيد: ظرف آب را بر روي آتش ديده‏ايد، حرارت، رفته رفته از آتش به آن منتقل مي‏شود و در تمام اتمهاي آن اثر مي‏گذارد و مرتب بر آن افزوده مي‏گردد، البته آب تا مدتي حرارت را در خود نگه مي‏دارد و تحمل مي‏کند و نمود و ظهوري ندارد، ولي پس از عبور از مرز صد درجه ديگر طاقتش طاق و صبرش تمام گرديده و ناگهان گريبان چاک مي‏زند و فرياد مي‏کند و عنان اختيار از کف مي‏دهد به طوري که ديگر سکوت و سکون را بر خود نمي‏پسندد و در جستجوي گريز از مرکز و گريزاندن ساکنان مي‏افتد.

[صفحه 85]

در واقع اگر اين حرکت را پيگيري و ريشه آن را جستجو کنيم به فرياد مي‏رسيم و از فرياد به حرارت مکتوم پي خواهيم برد.

حرارت- جوش و خروش- حرکت

اين حرکت همان حالتي است که ما از نيايش انتظار داريم، يعني عشق راستين به خدا نمي‏تواند از نيايش جدا باشد و نيايش هم هرگز از اعمال صالحه و برخوردهاي صحيح اجتماعي و عملي جدا نخواهد بود.

تکامل جامعه مرهون عشق به خداست

اعمال و رفتار صالح- نيايش- عشق به خدا

عشق به خدا به تکامل اجتماعي و سعادت عمومي مي‏انجامد

[صفحه 86]

همه مطالب گذشته را مي‏توانيم در يک جمله‏ي کوتاه «امير بيان» و «واقف سر الاسرار» امام علي بن ابي‏طالب بيابيم:

«و توجهوا اليه بحبه»[2].

بر اساس عشق خدا به سوي او رو آوريد، يعني حب او بايد ريشه توجه و عبادت باشد. باز به بيان کامل آن حضرت در رابطه با عشق و پرستش توجه کنيد:

«و وصلت حقايق الايمان بينهم و بين معرفته و قطعهم الايقان به الي الوله اليه... قد ذاقوا حلاوه معرفته و شربوا بالکاس الرويه من محبته... فحنوا بطول الطاعه اعتدال ظهورهم و لم ينفد طول الرغبه اليه ماده تضرعهم».[3].

ايمان راستين از رابطه‏ي آنان و شناختشان زائيده گرديده است و يقين به حقتعالي آنان را شيفته‏ي خدا کرده است، آنان شيريني معرفت الهي را چشيده و از جام سرشار عشق او سيراب گشته‏اند و بالنتيجه به اطاعت و بندگي او روي آورده به طوري که کمرهايشان خميده گرديده است.

[صفحه 89]


صفحه 84، 85، 86، 89.








  1. نهج‏البلاغه کلمه‏ي قصار 74 ص 1119.
  2. نهج‏البلاغه خطبه 175. ص 567.
  3. نهج‏البلاغه خطبه 90. ص 249.