پرستش، تحول و حرکتي در ژرفاي وجود
«نيه المومن خير من عمله».[1]. اصل پرستش نيز همان تحول و جذبهيي است که در روح آدمي شکل ميگيرد و آتشفشاني است که سازمان وجودي او را به حرکت و حرارت واميدارد و در نتيجه به صورت نيايش و چهره بر خاک ساييدن ظاهر ميشود و اين خضوع و خاکساري نشانهي نهايت تعبد و تسليم در پيشگاه ربوبي در همهي زمينههايي است که فرمان خدا بدان تعلق ميگيرد از وظائف فردي و اجتماعي. [صفحه 83]
ساختمان بلند و سر به فلک کشيدهيي را نظاره کنيد، بارگاه رفيع و رواق سرافراز معبدي را ببينيد و در عظمت و شکوه آن به تماشا بنشينيد، چه کسي اين عظمت و شکوه را آفريده است؟ آيا آن کارگر و بنايي که آجرها را به آن بالا برده و روي هم نهاده است يا روح عالي و همت والاي موسس و طراح بلندنظري که طرح و دستور اجراي آن را داده و همواره در صدد تحقق آن بوده است؟ قطعا بايد گفت آن انساني که در قلهي هزار متري ساختماني مشغول کار است نمايشگر نيت و ارادهي موسس بنا است و در واقع آن بناي عظيم، کار و عمل طراح و موسس و طراح آن به وجود آمده و آنگاه در خارج پديدار گشته است، فوران انديشه و آرمان او آفرينندهي چنين اثري است، پس دستور و طرح آن مهمتر از اجرا و مجريان آنست، بيجهت نيست که در حديث آمده:
صفحه 83.