جاذبه ي الهي











جاذبه‏ي الهي



جاذبه‏ي الهي، پنداري صوفيانه و خيالبافانه نيست، بلکه حقيقتي است که آهنگ اصلي زندگي موحد را ترسيم کرده تا اعمال و رفتار او رنگ و بوي الهي گيرد، و به بياني ديگر: همانگونه که آهن‏ربا از هر سو بچرخد، آهن را به سوي خود مي‏کشاند و مسير حرکت آن را معين مي‏کند، جاذبه‏ي الهي هم دقيقا مسير زندگي انسان الهي را بر

[صفحه 79]

مبناي اوامر او مشخص کرده و عملا بدان جهت سوق مي‏دهد، در واقع آنکس که در ميدان مغناطيسي جاذبه و عشق الهي قرار گيرد غير از رضاي او چيزي را نمي‏جويد و رفتار او آئينه‏ي اين رضامندي است و زندگي او نمايانگر ايمان و ياد خداست.

يعمل الاعمال الصالحه و هو علي و جل

کارهاي شايسته و پسنديده را به جا مي‏آورد ولي مغرور نمي‏شود و همواره ترس از بطلان عمل دارد.

بمسي و همه الشکر

و يصبح و همه الذکر.

صبح و شام او مانند روز و شب ديگران نيست که در غفلت بگذراند بلکه دائما در هشياري و توجه است: يا در حال سپاسگزاري از نعمتهاي الهي و يا سرشار و سرمست از لذائذ ياد اوست.

الخير منه مامول

و الشر منه مامون،

چنان است که از او اميد خير دارند

و شر و بدي را از او درامانند

ان کان في الغافلين کتب في الذاکرين

و ان کان في الذاکرين لم يکتب من الغافلين.

اگر غافلان او را احاطه کنند هرگز همرنگ آنان نگشته بلکه چنانست که در جمع يادآوران اس. و آنگاه که در ميان اهل ذکر و معني است هرگز از بي‏خبران به حساب نمي‏آيد و در زمره‏ي غافلان نيست.[1].

[صفحه 80]

نگاه کنيد به زندگي پيامبر والامقام، حضرت يوسف عليه‏السلام، آنگاه که در طوفان خروشان غرائز خشمگين زليخا قرار گرفته بود و فساد و آلودگي از هر سو او را تهديد مي‏کرد، ولي حضرتش از آنها مي‏گريخت و از دل فرياد مي‏کرد که:

«رب السجن احب الي»[2].

بار پروردگار! زندان در ديدگاه من محبوبتر از سقوط در اين فحشاء است، اگر قلمي قادر باشد روح گريز يوسف را ترسيم کند، نقش جاذبه‏ي الهي را به تصوير کشانده است و به خوبي نشان مي‏دهد که جاذبه‏ي الهي چيست و چگونه زندگي و اعمال آدمي را کنترل مي‏نمايد.

و يا «اصحاب کهف» که به فرمان اين جاذبه، از کفر و شرک گريختند و سر به بيابان حقجويي و خداپرستي نهادند و زندگي و راحت را زير پا گذاردند و عاشقانه در جستجوي خدا حرکت کردند و «کوخ» را بر «کاخ» ترجيح دادند.

و يا پيامبر گرانقدر اسلام در آغاز دعوت، که دست رد بر سينه‏ي روساء مشرکان زد، آنها که همه‏ي امکانات مادي و نفساني را در اختيار حضرتش قرار مي‏دادند تا از دعوت اسلام منصرف شود ولي آن عزيز همه مشکلات و شکنجه‏ها را به جان مي‏خريد و رسالت خويش را با عشق و خون آميخت و به پيش برد که اين بهترين نمونه‏ي جاذبه‏ي الهي و نقش آن در زندگي است.

کوتاه سخن آنکه محصول اين جاذبه علاوه بر ايجاد «حالتهاي عرفاني» و «توجهات ويژه‏ي روحاني»، احترام و اعتقاد به قوانين الهي

[صفحه 81]

است[3] با اين برداشت ظريف که هدف قانونگذار، سعادت همه جانبه‏ي انسانهاست و نه هيچ چيز ديگر، لذا به اندازه‏ي اوج اعتقاد او در اين رابطه، اطاعت و تسليم او به آفريدگار جهان افزايش مي‏يابد، تا آنجا که «بالاترين» انسان در جذبه‏ي عشق، «مطيع‏ترين و تسليم‏ترين» است و هر «دم» و «بازدم» تنفس اولياء خدا، فرياد عشق و اطاعت اوست:

به نام تو،

که مي‏گويند:

در آن آغاز بي‏آغاز،

که محو روي خود بودي،

تماشاي جمال خويش مي‏کردي،

جلال خويش مي‏ديدي،

پس آنگه مي‏سراييدي:

«منم گنجي نهان و دوست مي‏دارم که پيدا و عيان گردم»

به نام تو،

که من هم دوست دارم تو را پيدا کنم،

وانگه، به جان و دل تو را خدمتگزار راستين باشم.[4].

آنها که مدعي عشق خدا هستند ولي از اوامرش اطاعت نمي‏کنند، ادعاي تهي از حقيقت است. آري نماز و عبادت، نمايشگر چنين ارتباط جانانه و درک عارفانه انسان از خدا است.

[صفحه 82]


صفحه 79، 80، 81، 82.








  1. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 184 ص 617.
  2. سوره‏ي يوسف آيه‏ي 33.
  3. قد اخلص الله فاستخلصه فهو من معادن دينه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل فکان او لعدله نفي الهوي عن نفسه- نهج‏البلاغه خطبه 86. ص 212.
  4. دين پنجگام.