مفهوم عشق











مفهوم عشق



از دقت و توجه در حقايق بر شمرده‏ي بالا مفهوم و تفسير عشق روشن مي‏شود و در يک عبارتکوتاه بايد گفت: عشق آن دريافت عيني حقيقت والاي توحيد در متن وجود آدمي است که از مرز استدلال و برهان گذشته و به حوزه احساس و عينيت رسيده باشد و بزرگترين لذتها را پديد آورد و به قولي: عشق، الفت رحماني و الهام شرقي است که خداي تعالي بر هر صاحب روحي آن را واجب کرده است تا به آن وسيله به لذت بزرگي برسد.[1].

[صفحه 70]

در تعريف عشق ذکر اين نکته جالب است: که عشق جاذبه‏يي است الهي که جايگاه آن قلب و جان آدمي است و درک و دريافتي فراسوي نيازهاي تن، جرقه‏يي است از آتشفشان روح مهذب و متعالي، جلوه‏يي است از تماشاگه راز، موجي است از درياي خروشان انديشه و عرفان، پاسخي است براي نهاد ناآرام و بلندپرواز انسان و اينست روح دعاي سحر در شبهاي ملکوتي ماه رمضان که منعکس‏کننده‏ي اين رابطه‏ي پر سوز و گداز بهشتي است:

«اللهم اني اسالک بجمالک کله»

کانون درک زيبايي و جمال، دل است و ترجمان آن عشق راستين، دلي که خالي از عشق پاک الهي باشد زيبايي و جمال را تا سر حد اشباع شهوت و شکم مي‏بيند و در ماوراي آن نه زيبايي براي او مفهومي دارد و نه هيچ واژه‏ي ديگر. آري دل انسانهاي وارسته و بحق پيوسته آئينه‏ي تجليات الهي است:


با صد هزار جلوه برون آمدي که من
با صد هزار ديده تماشا کنم ترا


در حديث قدسي خطاب به حضرت موسي (ع) آمده است:

«يا موسي لا يسعني ارضي و لا سمائي ولکن يسعني قلب عبدي المومن»[2].

اي موسي: زمين و آسمانم گنجايش مرا ندارد، اما وسعت و گستره‏ي قلب بنده‏ي مومنم پذيراي من است.

آري دلهايي که از عشق به خدا موج مي‏زند همواره آئينه‏ي انوار و بازتاب زيبائيها و عظمتهاي الهي است و آنگاه اين مرکز ملکوتي، ميدان انتقال زيبائيهاي راستين به شبستانهاي تاريک زندگي است،

[صفحه 71]

انس و نشاط آدمي در پرتو توجه به اين کانون حيات‏آفرين است، که آنچه در شهر عشق مي‏گذرد خوبي و صفا است:

دعواهم فيها سبحانک اللهم و تحيتهم فيها سلام و اخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمين.[3].

ديده‏ي حق بين و نافذ سالکان طريق و طواف‏کنندگان کعبه‏ي مقصود، حقايق و مناظري را مي‏بيند که چشمهاي تنگ و کور فرد «دنيادار»[4] از ديدن آن عاجز است و لذتهايي کام جانشان را شيرين مي‏کند که کامجويان عالم طبيعت از چشائي آن عاجز و محرومند و به قول امير بيان و پيشواي مومنان در نمايش چشم و گوش دنياپرستان:

«فهو ينظر بعين غير صحيحه و يسمع باذن غير سميعه».[5].

ترجمه: اينان با ديده‏يي نادرست مي‏نگرند و با گوشي ناشنوا صداها را دريافت مي‏دارند.

عاشقان و شيفتگان حق در پرتو ارتباط با روح عالم در دنيايي از نور و سرود مي‏زيند و در همه حال حتي بحبوحه‏ي رنجها و مصيبتها قلبشان از شادي و نشاط موج مي‏زند و اصولا غم و اندوه به معناي معمول نزد مردم، در ديدگاهشان يافت نمي‏شود.

ببينيد اين شادي و نشاط را در زندگي عارفان و عاشقان:

«و تعلموا القران فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص.[6].

ترجمه: قرآن را فراگيريد که آن زيباترين سخن است و در آن به تامل و تفکر بنشينيد که بهار دلهاست و از نورانيت قرآن شفا و

[صفحه 72]

عافيت بخواهيد که قرآن شفابخش دلهاست و با صداي نيکو قرآن را تلاوت کنيد و آن پرسودترين سرگذشتهاست.

دوباره نهج‏البلاغه را ورق مي‏زنيم و آن روح بلند ملکوتي را مي‏بينيم که همچنان در خلال کلمات و سخنانش آواي عشق سر مي‏دهد و با بيان زيبا و شعرگونه‏اش آدمي را به «ملا اعلي» آسمان رفيع عرفان و ايمان مي‏برد:

و لو لا الاجل الذي کتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفه عين شوقا الي الثواب و خوفا من العقاب.[7].

ببينيد عشق به خدا با دل پارسايان راستين چه مي‏کند و چگونه آنان در محبت الهي مي‏سوزند و مي‏گدازند و لحظه‏شماري مي‏کنند تا به جوار معشوق واصل گردند:

اگر نبود «اجل محتوم»، از شوق ديدار الهي، لحظه‏يي جان در بدنهاشان قرار نمي‏گرفت.


صفحه 70، 71، 72.








  1. کشکول شيخ بهائي ص 222.
  2. شرح دعاي سحر امام خميني.
  3. سوره يونس آيه 10.
  4. اقتباس از کلمه‏يي در شعر سعدي که مي‏گويد:


    چشم تنگ مرد دنيادار را
    يا قناعت پر کند يا خاک گور


    گلستان.

  5. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 108 ص 330.
  6. نهج‏البلاغه، خطبه 109 ص 339.
  7. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 184 ص 612.