مفهوم عشق
[صفحه 70] در تعريف عشق ذکر اين نکته جالب است: که عشق جاذبهيي است الهي که جايگاه آن قلب و جان آدمي است و درک و دريافتي فراسوي نيازهاي تن، جرقهيي است از آتشفشان روح مهذب و متعالي، جلوهيي است از تماشاگه راز، موجي است از درياي خروشان انديشه و عرفان، پاسخي است براي نهاد ناآرام و بلندپرواز انسان و اينست روح دعاي سحر در شبهاي ملکوتي ماه رمضان که منعکسکنندهي اين رابطهي پر سوز و گداز بهشتي است: «اللهم اني اسالک بجمالک کله» کانون درک زيبايي و جمال، دل است و ترجمان آن عشق راستين، دلي که خالي از عشق پاک الهي باشد زيبايي و جمال را تا سر حد اشباع شهوت و شکم ميبيند و در ماوراي آن نه زيبايي براي او مفهومي دارد و نه هيچ واژهي ديگر. آري دل انسانهاي وارسته و بحق پيوسته آئينهي تجليات الهي است: با صد هزار جلوه برون آمدي که من در حديث قدسي خطاب به حضرت موسي (ع) آمده است: «يا موسي لا يسعني ارضي و لا سمائي ولکن يسعني قلب عبدي المومن»[2]. اي موسي: زمين و آسمانم گنجايش مرا ندارد، اما وسعت و گسترهي قلب بندهي مومنم پذيراي من است. آري دلهايي که از عشق به خدا موج ميزند همواره آئينهي انوار و بازتاب زيبائيها و عظمتهاي الهي است و آنگاه اين مرکز ملکوتي، ميدان انتقال زيبائيهاي راستين به شبستانهاي تاريک زندگي است، [صفحه 71] انس و نشاط آدمي در پرتو توجه به اين کانون حياتآفرين است، که آنچه در شهر عشق ميگذرد خوبي و صفا است: دعواهم فيها سبحانک اللهم و تحيتهم فيها سلام و اخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمين.[3]. ديدهي حق بين و نافذ سالکان طريق و طوافکنندگان کعبهي مقصود، حقايق و مناظري را ميبيند که چشمهاي تنگ و کور فرد «دنيادار»[4] از ديدن آن عاجز است و لذتهايي کام جانشان را شيرين ميکند که کامجويان عالم طبيعت از چشائي آن عاجز و محرومند و به قول امير بيان و پيشواي مومنان در نمايش چشم و گوش دنياپرستان: «فهو ينظر بعين غير صحيحه و يسمع باذن غير سميعه».[5]. ترجمه: اينان با ديدهيي نادرست مينگرند و با گوشي ناشنوا صداها را دريافت ميدارند. عاشقان و شيفتگان حق در پرتو ارتباط با روح عالم در دنيايي از نور و سرود ميزيند و در همه حال حتي بحبوحهي رنجها و مصيبتها قلبشان از شادي و نشاط موج ميزند و اصولا غم و اندوه به معناي معمول نزد مردم، در ديدگاهشان يافت نميشود. ببينيد اين شادي و نشاط را در زندگي عارفان و عاشقان: «و تعلموا القران فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص.[6]. ترجمه: قرآن را فراگيريد که آن زيباترين سخن است و در آن به تامل و تفکر بنشينيد که بهار دلهاست و از نورانيت قرآن شفا و [صفحه 72] عافيت بخواهيد که قرآن شفابخش دلهاست و با صداي نيکو قرآن را تلاوت کنيد و آن پرسودترين سرگذشتهاست. دوباره نهجالبلاغه را ورق ميزنيم و آن روح بلند ملکوتي را ميبينيم که همچنان در خلال کلمات و سخنانش آواي عشق سر ميدهد و با بيان زيبا و شعرگونهاش آدمي را به «ملا اعلي» آسمان رفيع عرفان و ايمان ميبرد: و لو لا الاجل الذي کتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفه عين شوقا الي الثواب و خوفا من العقاب.[7]. ببينيد عشق به خدا با دل پارسايان راستين چه ميکند و چگونه آنان در محبت الهي ميسوزند و ميگدازند و لحظهشماري ميکنند تا به جوار معشوق واصل گردند: اگر نبود «اجل محتوم»، از شوق ديدار الهي، لحظهيي جان در بدنهاشان قرار نميگرفت.
از دقت و توجه در حقايق بر شمردهي بالا مفهوم و تفسير عشق روشن ميشود و در يک عبارتکوتاه بايد گفت: عشق آن دريافت عيني حقيقت والاي توحيد در متن وجود آدمي است که از مرز استدلال و برهان گذشته و به حوزه احساس و عينيت رسيده باشد و بزرگترين لذتها را پديد آورد و به قولي: عشق، الفت رحماني و الهام شرقي است که خداي تعالي بر هر صاحب روحي آن را واجب کرده است تا به آن وسيله به لذت بزرگي برسد.[1].
با صد هزار ديده تماشا کنم ترا
صفحه 70، 71، 72.
چشم تنگ مرد دنيادار را گلستان.
يا قناعت پر کند يا خاک گور