فعاليت و نشاط در پرتو معاد
[صفحه 353] بديهي است تلاش در زندگي و فعاليت در ادارهي آن بدون نشاط و شوق دروني «بر گراني است کشيدن به به دوش» و معمولا اگر با انگيزهي باطني و علاقهي طبيعي همراه نباشد به جايي نخواهد رسيد، زيرا خداوند مهربان پايههاي نظام هستي را بر يک سلسله کششهاي دروني قرار داده است نه راز بقاء است نياز به به اجبارندارد بلکه انگيزهي شهوت و ديگر غرائز، آنان را با ميل و رغبت فراوان به دنبال اجراي اين ماموريت الهي ميکشاند به طوري که در پرتو آن شوق دروني حاضر ميشوند بار سنگين زندگي را به دوش کشيده و همهي مشکلات آن را هم تحمل کنند و جالب اينجاست که از اين مسووليت و زحمت احساس لذت و آرامش هم ميکنند. در خطبهي همام اين حقيقت را بيپرده به تماشا مينشينيم که: «... طلبا في حلال و نشاطا في هدي...» متقي در راه کسب حلال و ادارهي زندگي آبرومندانهي خود و مردم تلاش ميکند و در مسير درست و خداپسندانه شادمان است. فعاليت و نشاط زندگي مرهون «عشق و اميد» است. اگر سايهي اميد از قلبها رخت بربندد، «پوچگرايي مساوي نيهيليسم» فرمانرواي وجود آدمي شده و همهي استعدادهاي او را نابود خواهد ساخت. بنابراين بزرگترين خدمت به بشريت را کساني انجام ميدهند که روح اميد را در مردم زنده نگهدارند و آن را در چهارچوب صحيح، پرورش دهند تا تبديل به انرژي «حيات» شده و سيماي انسان متعالي ترسيم گردد. انبياء عظام الهي ريشهي ياس و نااميدي را- که همان ترس از مرگ و نابودي است- از سرزمين دلها برکندند و نهال عشق و اميد را برنشاندند. لذا هر کس ايمانش قويتر و معرفت او به آفريدگار مهربان زيادتر باشد، به همان درجه از زندگي بيشتر لذت ميبرد و از زيبائيهاي آفرينش بهرهور ميگردد. چه صريح و عالي بيان فرموده است: [صفحه 354] «اهل تقوي هم از نعمتهاي دنيا برخوردارند و هم از زيبائيهاي آخرت، لذا با اهل دنيا در دنياشان شرکت دارند ولي اهل دنيا از آخرت آنان بهره ندارند. در دنيا در برترين جايگاه زندگيند و از بهترين موقعيتها برخوردار.»[4]. آمار نشان ميدهد که فقر عامل اصلي «خودکشي» نيست بلکه ياس و نااميدي است که نقش مهمي در اين بيماري رواني و اجتماعي دارد: «اميل دورکيم» پايهگذار جامعهشناسي جديد در فرانسه تحقيق جامعي را براي نخستين بار دربارهي خودکشي انجام داد... در زماني که او به تحقيق پرداخت به خوبي نشان داد که افراد به علت قيود و فشارهاي اجتماعي و نوميدي از زندگي بيشتر اقدام به خودکشي ميکنند. در حال حاضر «مرتون»[5] جامعهشناس امريکائي که دربارهي جامعهي امريکايي تحقيق کرده است ميگويد که خودکشي در ميان دو گروه بيشتر است: گروه کارگران مخصوصا غير تخصصي و گروه صاحبان مشاغل آزاد که وضع رضايتبخشي دارند از قبيل پزشکان و وکلاي دادگستري و مديران ادارهها و جز آنها. دستهي اول به علت نااميدي... دست به مديران ادارهها و جز آنها. دستهي اول به علت نااميدي... دست به خودکشي ميزنند و دستهي دوم به علت جمعآوري مال و حس زيادتطلبي... و در اضطرابي دائمي بودن.[6]. بررسيهاي اجتماعي گوياي اين نکته است که حتي شکنجه و شرائط سخت و بحراني زندگيهاي اجباري نيز به اندازهي ياس و نااميدي براي انسانها خطر ايجاد نميکند. به اين قسمت از مطلب توجه کنيد: [صفحه 355] «در بازداشتگاههاي هيتلري که افراد در سختترين شرائط زندگي به سر ميبرند و قواي حياتي آنها به تدريج از بين ميرفت و مامورين آلماني، اسيران را با تحليل بردن قواي آنان به سوي مرگ سوق ميدادند، معهذا خودکشي در ميان آنها بسيار اندک بود. چون در وراي بازداشتگاه به دنيايي ميانديشيدند و معتقد بودند و عشق ميورزيدند که دنياي زندگي و آزادي و اميد بود و به همين جهت در برابر تمام فشارهاي طاقتفرسا مقاومت ميکردند.»[7].
خداوند، جهان هستي را در زيباترين صورت آفريده[1] و در اختيار انسان قرار داده[2] است تا او از اين موهبت عظيم در راستاي اهداف الهي استفاده کرده و سرانجام به مقام والاي «خليفه اللهي» نائل آيد[3] و «آنچه در وهم نايد آن شود». لذا انسان در جهان وظيفه دارد نعمتهاي الهي را پاس داشته و از آنها بهرهور گردد و براي تحقق «جامعهي برين» که زمينهساز رشد و تعالي همه باشد تلاش کند و چرخ اين مجموعهي بزرگ را به گردش درآورد.
صفحه 353، 354، 355.