مراقبت و رعايت قانون











مراقبت و رعايت قانون



ضرورت قانون و نقش آن در سعادت و سلامت جامعه بر کسي پوشيده نيست زيرا بدون قانون، هرج و مرج و «آنارشيسم» حاکم شده و امنيت و اعتبار جامعه تباه مي‏گردد و آنگاه که چتر ايمني و سايبان امنيت از آسمان جامعه برچيده شد، زندگي ديگر براي هيچکس مفهومي نخواهد داشت و اضطراب و دلهره و جو ناامني، طعم شيرين زندگي را در کام همه تلخ خواهد کرد.

وجود قانون به اندازه‏يي ضرورت دارد که ناقص و غير متکامل آن هم به مراتب از نبود قانون برتر است، امام اميرالمومنين علي عليه‏السلام مي‏فرمايد:

... و انه لابد للناس من امير بر او فاجر يعمل في امرته المومن و يستمتع فيها الکافر...[1].

براي مردم، قانون و اميري که حافظ و پاسدار آن باشد ضروري است، خواه اين امير، نيکوکار و صالح باشد و يا فاجر، که در حکومت قانون، مومن در پرتو تلاش به سعادت مي‏رسد و کافر نيز بهره‏ور مي‏گردد.

[صفحه 341]

پس از توجه به ضرورت اصل قانون، بحث مهم ضمانت اجراي آنست زيرا وجود و تصويب قانون خوب و ايده‏آل نمي‏تواند جامعه را به کمال مطلوب برساند و نظام زندگي عالي انساني را پي افکند. و افرادي هم که جسته و گريخته روي فطرت سليم و دور از غوغاي غرائز مختلف دست به اجراي قانون مي‏زنند منظور قانونگزار را تامين نمي‏کنند، بلکه بايد عمومن شهروندان به قانون احترام بگذارند و مجري آن باشند تا جو حاکم بر جامعه، انساني و سازنده باشد.

البته در ابن رابطه پليس هم نمي‏تواند قدم به قدم و در هر کوي و برزن مراقبت کند، پس يا بايد ترسي قوي سايه‏گستر باشد و يا اشعه‏ي زيباي تربيت و ايمان کانون دلها را روشن کرده و آنها را مجري و دلباخته قانون سازد. ولي جو ترس و وحشت، گرچه ممکن است جامعه را تا حدودي و براي مدت محدودي اداره کند اما منش انساني را تضعيف و سرکوب کرده و رشد عالي او و سير به سوي جايگاه «خليفه اللهي انسان» را متوقف خواهد کرد و از انسان، موجودي مي‏سازد که زيستن او براي خوردن و تباه کردن نعمتهاي زندگي مي‏شود.

تنها روشي که با شان انسان متعالي سازگار است، حاکميت ايمان و تربيت است که ضمن اداره‏ي جامعه به نحو احسن، ارتقاء به مقام انسان کامل را در پي خواهد داشت. لذا به هر اندازه که حاکميت ايمان و تربيت صحيح در جامعه قوي باشد امنيت و رفاه انساني بيشتر خواهد شد. رنج بزرگ بشريت، نبودن امنيت و آرامش دروني است. با وجود پيشرفت صنعت و معجزه‏ي شگرف آن در قرن اخير، معذلک اين رنج و معضل بزرگ همچنان سر جاي خود باقي است.

[صفحه 342]


صفحه 341، 342.








  1. نهج‏البلاغه خطبه‏ي 40.