محدوديت دنيا در برابر آخرت
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت اميرمومنان علي عليهالسلام دنيا را چنين ترسيم ميفرمايد: «دنيا آبشخوري است تيره و تار و آدمي بر کنار آب گلآلودي نشسته و خود را سرگرم کرده است و آن را مملو از زيباييها و ايدهآلها ميپندارد و در آن کاخها و باغها تصوير ميکند، آن هم چه گندابي که راهش پر گل و حرکت در آن مشکل که اگر گامي بيتامل و با شتاب بردارد سر و رويش آلوده و لباسش مشمئز کننده خواهد شد. دنيا سايهيي است ناپايدار، تکيهگاهي است نااستوار تا آنکس که از آن گريزان است بدان انس گيرد و آنکه ناشناساي آنست آرامش پذيرد.»[1]. [صفحه 324] امام در بياني ديگر جلوهگاهي از محدوديت دنيا را مطرح ميفرمايد: «سرورها مشوب بالحزن»،[2] شادماني دنيا آميخته به اندوه است و چالاکي مردان، سرانجام به سستي و ناتواني است، پس شمايان به زيباييها و جاذبههاي دنيا فريب نخوريد که چه اندک با شماست. «من شما را نسبت به دينا هشدار ميدهم که آن، در کام شيرين و در ديدهها زيباست، جاذبهها و شهوتها آن را احاطه کردهاند و با اين زيباييها و شيرينيهاي زودگذر اظهار دوستي ميکند و اندک را چشمگير نشان ميدهد و آرزوها را شدني مينمايد و با فريبها خود را ميآرايد، هر چه هست شادماني آن ديري نپايد و ناگهان رفتنش اعتباري ندارد.»
بايد پردهها را بالا زد و حجابها را بردريد و شهباز بلند انديشه را به سوي افقهاي نامتناهي رها ساخت و به سوي جايگاه اصلي انسان پرواز کرد.
رخت بربندم و تا ملک سليمان بروم
صفحه 324.