تفسير دنيا











تفسير دنيا



کلمه‏ي دنيا از نظر ريشه‏ي لغت، يا از «دني» (پست، ضعيف) گرفته شده و يا از «دنو» (نزديک شدن، نزديک بودن) يعني دنيا و زندگي در آن نسبت به آخرت و سراي جاويد، نزديک است و اولين عالمي که انسان در آن پا مي‏نهد دنياست. و نيز از نظر ارزش و مقايسه‏ي با حقايق ديگر عالم بسيار پست و ناچيز است، زيرا مشخصه‏ي اين عالم، جسمانيت و ماده است و ماده يعني فاسدشدني که زائيده‏ي تحول دائم و «کون و

[صفحه 322]

فساد» است و به عبارت ديگر دنيا يعني «زايش و مرگ مستمر» بنابراين هر چه کوشش در ماندن شود سرانجام راهي جز تباهي و تعفن نيست مگر آنکه به عالم بالا متصل شود که عالم نور و ابديت است و از وادي فساد و تباهي خارج مي‏باشد:


زيرنشين علمت کائنات
ما به تو قائم چو قائم بذات‏


آنچه تغير نپذيرد توئي
آنچه نمرده است و نميرد توئي‏


ما همه فاني و بقا بس توراست
ملک تعالي و تقدس توراست‏


در واقع بايد جسم مدتي کوتاه و بسيار محدود از اجزاء و امکانات عالم ماده بهره‏ور شده تا مسير خود را طي کرده و ابزار لازم را براي سير عظيم خود به دست آورد و زمان مقتضي منقضي گردد و به مرحله‏ي بعد برسد و اگر بيش از آن اقامت گزيند پر و بالي که براي پرواز روئيده شکسته و فروخواهد ريخت و رشد ناکرده سقوط خواهد کرد: همانند کودکي که در شکم مادر است و بيش از نه ماه و اندي نمي‏تواند و نبايد بماند.

بزرگان، دنيا را به پلي تشبيه کرده‏اند که بايد ازآن گذشت نه بر آن منزل کرد، دنيا چون رود عظيمي است که حقيقت آن گذرا بودن آن است، سيالو شناور و هر لحظه جايي است که لحظه‏ي بعد جاي ديگر، مجموعه‏ي زايش و مرگ مداوم و اتفاقا خوبي و فلسفه‏ي وجودي آن هم همين است.

اين رود عظيم از لابلاي تخته‏سنگهاي ولادت و رشد، تلخ و شيرين‏ها، نشيب و فرازها مي‏گذرد و بر صخره‏هاي موفقيت و شکست مي‏ريزد و خروش و فرياد شادي و غم برمي‏آورد و از قله‏هاي بلند آزمايش واراده پرتاب مي‏گردد و بر موجکوب تلاش و پيشرفت کوبيده مي‏شود و سرانجام به درياي سرنوشت مي‏ريزد.

[صفحه 323]

اگر ما آشناي حقايق بوديم و از بلنداي عالم، بستر اين رود و نهايت دوردست آن را مي‏ديديم هرگزآرزوي ماندن در اين مردابهاي خوردن و خفتن و ايستايي در لابلاي تخته‏سنگهاي مخوف غرائز را نمي‏کرديم و هر چه بيشتر تلاش مي‏کرديم تا به آرامش آبي زلال دريا بپيونديم.


صفحه 322، 323.