زندگي چيست؟











زندگي چيست؟



زيستن براي خوردن نيست، که خوردن بهتر از زيستن است.

تفسير زندگي منوط به تفسير انسان، اين کتاب بزرگ و اسرارآميز آفرينش است، و آفريدگار انسان برتر از هر کس او را تفسير کرده است، به کلام خدا درباره‏ي انسان توجه کنيد:

و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طين ثم جعلناه نطفه في قرار مکين ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما، ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقين.[1].

انسان را از خاک آفريديم و آنگاه او را به شکل نطفه‏يي در قرارگاه امني قرار داديم، سپس «علقه» (خون بسته شده) را از آن آفريديم و از علقه «مضغه» (گوشت جويده شده) را خلق کرديم و در کارگاه آفرينش مضغه را به «عظام» (استخوان» بدل کرديم و آنگاه بر استخوانها گوشت پوشانديم و در پايان، آفرينش جديدي پديد آورديم که آفرين بر آفريدگار انسان بهترين آفرينندگان.

[صفحه 315]

اين خلق جديد چيست که موجب کمال انسان و مستوجب مدال بهترين آفرينش‏هاست؟! امام عارفان علي عليه‏السلام پرده از روي اين راز برمي‏دارد:

... و استادي الله سبحانه الملائکه وديعته لديهم و عهد وصيته اليهم في الاذعان بالسجود له و الخشوع لتکرمته...[2].

خداوند از روح خود در کالبد آدم دميد آنگاه انسان با انديشه‏ي زايا و استعدادي شگرف که قدرت تشخيص حق از باطل را داراست به وجود آمد.

خداوند از فرشتگان خواست که به عهد خود وفا کنند و نسبت به آدم احترام و خشوع نمايند و کرامت و سروري او را پذيرا باشند.

و چنين شد که انسان مسجود فرشتگان گرديد و فراتر از زيست در عالم طبيعت و محدوده‏ي «خور و خواب و خشم و شهوت» قرار گرفت و زندگي او در سطحي بسيار بالاتر از حيوانات واقع شد، به بيان ديگر در اين زمينه، توجه کنيد:

فان الدنيا لم تخلق لکم دار مقام بل خلقت لکم مجازا لتزودوا منها الاعمال اليدار القرار...[3].

دنيا با همه‏ي وسعت و زيبايي و جاذبه‏هاي گوناگون در خور مقام انسان نيست و انسان بسيار والاتر از آنست که خود را به دنيا بفروشد، زيرا دنيا وسيله و ابزاري است که بايد از آن براي وصول به سرمنزل اصلي بهره گرفت.

[صفحه 316]

در واقع اين دنيا با همه‏ي امکانات بايد در خدمت انسان و سير او به سوي حق قرار گيرد و در کلامي ديگر مي‏فرمايد:

انه ليس لانفسکم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الا بها.[4].

هيچ بهايي جز بهشت در خور شما نيست پس خود را جز بدان مفروشيد.

بنابراين جايگاه زندگي انسان در چنين افق متعالي و بلندي است و او بايد زندگي را مقدمه‏ي چنين فراخنايي قرار دهد و اگر در شرائطي غير از اين باشد بايد بداند که تباهي است و نه زندگي. اساس زندگي انسان بايد بر پايه‏ي تعالي و معنويت بچرخد و هدف او بايد تبلور صفات و اخلاق عالي انساني در فعاليتهاي فردي و اجتماعي باشد، به طوري که هيچ حرکت و برنامه‏يي خارج از اين جو الهي نباشد تا فرشتگان و کروبيان بر چنين انساني رشک برند و اينست جايگاه انسان که کمتر از آن، خسارت بزرگ و ناکامي اوست.

و نيز انسان بايد به چنان مقامي برسد که شايستگي تماشاي نشانه‏هاي قدرت الهي را داشته باشد،[5].

آگاهي و هشياري انسان بايد بدانجا برسد که بداند:

ان الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا فان الله سبحانه لم يخلقکم عبثا و لم يترککم سدي...[6].

دنيا خانه‏ي اصلي انسان نيست، بنابراين وارستگان و آگاهان آن را به سراي جاويد تبديل کردند، زيرا اگر انسان به همين زندگي دنيايي بسنده کند سرانجامش بيهودگي و پوچي است.

[صفحه 317]

پس زندگي بدون باورداشت رستاخيز، پوچ و بي‏معني است و زيبايي‏ها و لذائذ آن هرگز نمي‏تواند به انسان آرامش و نشاط بخشد، بلکه غم نابودي و تمام شدن آن، شيريني لذتهاي آن را هم در کام او تلخ مي‏کند.

در واقع داستان زندگي انسان بدون اعتقاد به معاد، داستان کوزه‏گري است که کوزه‏هاي خود را پس از ساخته و پرداخته شدن بر هم بکوبد و بشکند.

پس هرگز آفريدگار حکيم، کتاب زيبا و پررمز و راز هستي را در آتش فنا و نابودي نمي‏سوزاند، آنها که براي زندگي بازگشتي نمي‏بينند و پايان زندگي را نابودي مي‏پندارند، در واقع دفتر هستي را آشفته و بي‏هدف تصور کرده و در اصل پديدآورنده‏ي آن تشکيک مي‏کنند، يعني «معاد» با «توحيد» گره خورده است، اگر کسي معاد را نپذيرد آفريدگار را هم نپذيرفته است و کسي که ايمان به پروردگار عالميان دارد هرگز رستاخيز انسان را انکار نخواهد کرد.

و به بياني ديگر احساس نابودي و فناء، شيريني زيستن با هزارها جاذبه را هم از بين مي‏برد و غم و اندوهي افزون‏تر از کوهها بر دل او مسلط مي‏گرداند که هر روز هم دامنه‏ي آن وسيع و وسيعتر شود و در مقابل اين سوال پاسخي نمي‏يابد که:

زندگي چيست؟ و چه لذت و جاذبه‏يي دارد؟

زندگي زودگذر و فاني و انجامي در برهوت فراموشي و نيستي!!

آنها که مرگ را آخرين منزل هستي مي‏پندارند، راستي به چه اميد و دلخوشي زنده‏اند و زندگي را چگونه تفسير مي‏کنند، انسان از نيستي رنج مي‏برد و بزرگترين غم او همين است و اگر چنين شد عالم آفرينش بازيچه‏يي بيش نخواهد بود و به قول فلاسفه و حکماي الهي اگر زندگي پس از مرگ و رستاخيز انسان در ادامه‏ي اين دنيا نباشد آفرينش انسان

[صفحه 318]

يک حرکت «دوري» باطل خواهد بود، يعني انسان از خاک برخاسته و دوري زده و سرانجام دوباره به خاک رفته است، چه نتيجه‏يي از اين حرکت گرفته شده است. ولي چون خداوند حکيم است هرگز حرکت انسان را در اينجا متوقف نخواهد کرد و زندگي در اين دنيا مقدمه‏يي براي حيات طيبه و زندگي اصلي ماست.

[صفحه 319]


صفحه 315، 316، 317، 318، 319.








  1. قرآن کريم سوره‏ي مومنون، آيات 14-12.
  2. نهج‏البلاغه خطبه‏ي اول.
  3. نهج‏البلاغه خطبه‏ي 132.
  4. نهج‏البلاغه قصار 448.
  5. نهج‏البلاغه خطبه‏ي 1.
  6. نهج‏البلاغه خطبه 63.