عدالت اجتماعي











عدالت اجتماعي



تا آفتاب سر زند از شرق صبح زود و تا ستاره‏يي از دورترين فلک، نور مي‏پاشد و تا هنگامه‏ي رستاخيز، عدالت بي‏نظير علي (ع) همتايي نمي‏بيند و زبانزد تاريخ انسان است، مگر چشمها بار ديگر خود علي (ع) را ببينند و عدالت افسانه‏يي آن عادل بي‏همتا را.

سخن از عدل علي (ع)، سخن از اسطوره‏ي عدالت و سير در سرزمين انديشه‏ها و فلسفه‏هاست، سخن از بهشت موعودي است که شاخسار سبزگون و سرمست عدالت در هميشه بهار بي‏پائيز مي‏رويند و از کولاک حيات سوز زمستان خودخواهي‏ها و رياست‏طلبي‏ها و سودجويي‏ها خبري نيست، سخن از عدل علي (ع) قلمي به قدرت قلم آفرينش و مرکبي به عمق درياها و صفحه‏يي به وسعت پهنه‏ي آسمان مي‏خواهد تا نيمرخ کمرنگ عدالت آن عدل مجسم را ترسيم کرد.

عدل تو مسلمان و مسيحي و بت‏پرست را مبهوت و فريفته کرده است، قلم اينجا رسيد و سربشکست، چگونه با اين قلم شکسته و دست لرزان مي‏توان عدالت تو را برنگاشت که سيلاب ديده اشک قلم را مي‏شويد و در کوير تفتيده‏ي مظالم تاريخ به يادگار مي‏گذارد.

[صفحه 300]

باري، هر چه هست ذکر عدالت تو، جانها را پالايش و ديده‏ها را نور و قلب‏ها را قوت مي‏بخشد تا در راستاي عدالت توگام برداشته و در راه عدل تو زندگي را حيات بخشيم و اينک به تماشاي تابلوي عدالت تو مي‏نشينيم که با دست و زبان خود آن را ترسيم کرده‏اي. آري، تو عدالت را تفسير کرده و در راه تحقق آن جان عزيز و ملکوتي خود را فدا کردي، چه زيبا گفته است:

«علي (ع) در محراب پرستش خدا به خاطر شدت عدالتش به شهادت رسيد».

و از زبان خود آن بزرگمرد بشنويم:

«سوگند به خداي اگر شب را تا پگاه بر تيغ خارها بيدار بمانم و با دست و پاي بسته در زنجيرهاي آهنينم بکشانند، از آن خوشتر دارم که روز رستاخيز خدا و پيامبرش را در حالي ملاقات کنم که داغ ظلم بندگان بر پيشانيم باشد...»[1].

و از اين شگفت‏تر داستان حلواي اشعث بن قيس منافق است که بدو گفتم:

«آيا هديه است يا زکات يا صدقه؟ که اين هر دو بر ما اهل البيت حرام است، و او فريبکارانه پاسخ داد: خير هيچکدام نيست، بلکه هديه است»، آنگاه امام در ادامه فرمود:

«به خدا سوگند اگر جهان هستي را با آنچه در آنست به من ببخشند تا در گرفتن پوست جوي از دهان موري معصيت خدا را انجام دهم هرگز دست بدين کار نخواهم آلاييد».

و علي (ع) چنين بود و مسلمان و مسيحي بر اين امر گواهند.[2].

امام در راه ايجاد عدالت اجتماعي و گرفتن حق مظلومان از ستمگران کوچکترين ملاحظه و سازشکاري نداشت و از رنجش ظالمان و ناراحتي جنايتکاران بيمي به دل راه نمي‏داد و اين اصل را با کمال صراحت اعلام مي‏فرمود:

[صفحه 301]

«خدا را سوگند که آنچنان داد مظلوم از ظالم بستانم و بر ستمگر تنگ بگيرم تا در مسير حق قرار گيرد و آن را بپذيرد اگر چه ناخشنود باشد».[3].

و آخرين کلام در عدالت علي عليه‏السلام که با جرات بايد گفت: دوست و دشمن در برابر او از نظر استفاده از بيت‏المال برابر بودند، بيان تاريخساز آن امام همان به «عبدالله بن زمعه» يکي از شيعيان و شيفتگان اوست، وقتي از آن حضرت امکاناتي را طلب مي‏کرد آن حضرت فرمود:

«اين اموال نه مال من است و نه مال تو، بلکه غنيمت مسلمانان و دستاورد شمشيرهاي آنان در نبرد با کفار است، پس اگر تو هم در جنگهاي آنان شرکت داشته‏اي همسنگ آنان بهره‏ور خواهي بود و هرگز دسترنج آنان به ديگران روا نيست».[4].


صفحه 300، 301.








  1. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 224.
  2. الامام علي، صوت العداله الانسانيه، تاليف جرج جرداق.
  3. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 136.
  4. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 232.