علي جانشين پيامبر، رهبر شايسته
مسئلهي امامت و ولايت همواره در طول تاريخ در چنين مرزي قرار داشته است و دشمن تلاش ميکرده، آتش اختلاف را بين مسلمانان بيفروزد تا فرصتي براي چپاول و غارت سرمايهها و منابع آنها فراهم آورد و به آنان آقايي بفروشد. [صفحه 288] راستي چه معنايي دارد که تعصبات قومي کنار گذاشته شود و عالمان و انديشمندان در فضايي آزاد از مسير عوامزدگيها و تنگنظريها به بحث و گفتگوي علمي بنشينند؟ و باز چه مانعي دارد که اگر در بعضي مسايل به هر دليل به توافق نرسيدند، مانند و طلبهيي باشند که امام امت «قدس سره» فرمود: «پساز مباحثه و قيل و قال شديد طلبگي، با هم چاي مينوشند و با يکديگر مهربانند». ما اگر در بحث و گفتگوي علمي و تحقيقي موفق نشويم يک فکر و يک راه را برگزينيم، چرا بايد يکديگر را تکفير کنيم و مهر دوستي اسلامي را از دل بيرون بريم و «اخوت اسلامي» را قرباني کنيم. مگر پيامبر اکرم (ص) نفرمود: «مومنان در مهرباني و عطوفت ورزيدن به يکديگر چون يک جسدند که اگر عضوي به درد آيد ساير عضوها را قراري نماند و در تب و تاب و بيداري همهي اعضاء شريک خواهند بود».[1]. پيامبر (ص) فرمود: «مسلمان بر برادرش سي حق دارد که يکي از آنها اينست: دوست او را هم دوست بدارد و با او دشمني و کينهتوزي نکند»،[2] و نيز او را خوار و بيمقدار نسازد و آنچه از خوبيها براي خود ميخواهد براي او نيز بخواهد و آنچه براي خويش ناپسند و ناروا ميبيند براي برادر دينياش همچنان باشد. چه لزومي دارد که اگر نخواستيم در کنار هم و يار و غمخوار يکديگر باشيم، شمشير به روي هم بکشيم و با کفار و بيگانگان در دفع برادران مسلمان خود همکاري کنيم، آنجا که قرآن صريحا ميفرمايد: «يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري اولياء...» «اي ايمان آورندگان، يهود و نصاري را دوست و همراز خود مگيريد».[3]. آيا مسلمان به مسلمان نزديکتر است يا به کافر و مشرک؟!! مسلمانان بايد بهوش باشند و فريب توطئهها را نخورند و نه تنها مهر مسلمانان را به هيچ قيمتي از دل بيرون نکنند بلکه دستهاي جنايتکاري که تلاش ميکنند به جاي «اخوت اسلامي» دشمني و کينه را در قلبهايمان بريزند، قطع کنند و عملا دست رد به سينهي پليدشان برکوبند. [صفحه 289] هر چه باشد مسلمان با يکديگر بيش از هر کس ديگر نزديکي و مشترکات دارد و بالاخره اوست که غم برادر را، غم خود و شادي او را شادي خود ميداند. چرا بايد قلعهي محکم «اخوت اسلامي» با بهانهها و تبليغات سوء و واهي درهم کوبيده شده، درخت دوستي را از بيخ و بن برکنيم و آنگاه، به خانهي دشمن پناه بريم که «نيمه شب کارد بر حلقوممان بمالد». بحث «امامت علوي» از اين ديدگاه متعالي و جامع الاطراف مطالعه و بررسي ميشود، ما در عين حال که نميخواهيم ديدگاهها و اصول خود را بر ديگر برادران مسلمان تحميل کنيم و با ديدهي احترام کامل به آنان مينگريم، از آنها هم ميخواهيم که به سخنان و مطالب ما با ديدهي انصاف و «عين الرضا» بنگرند و تصور نکنند که خداي نخواسته ما از روي عناد و تعصبات قومي و نژادي و يا فرقهگرايي مطالبي را بيان ميکنيم، استدلالها را در محيطي خالي از اينگونه افکار بررسي کنند و جوابي براي روز جزا که همهي ما بدان معتقديم تهيه کنند، آنگاه هر راهي که حق تشخيص دادند برگزينند، کينهي مسلماني را به دل گرفتن قطعا مخالف اسلام و قرآن است: «انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم».[4]. و در نهايت اگر راهي را که برميگزينند مخالف با راه ديگر برادران آنهاست و واقعا معتقدند که بايد از نظر فکري و اعتقادي در مسئلهي امامت جدا باشند مانعي ندارد، لکن نپذيرفتن يک مسئله به معناي ويران کردن تمام علقههاي انساني و اسلامي نيست، در کدام مکتب علمي يا ديني است که اختلاف در مسايل وجود نداشته باشد؟ آيا اين اختلاف در تفکر بايد موجب درگيري و پنجه در پنجه يکديگر افکندن و سرانجام دشمني و برادرکشي باشد؟!! [صفحه 290] انسانهايي که خود را معيارهاي اسلامي منطبق کرده و از رشد فکري و تعالي روحي برخوردارند، اين چنين نيستند و با اينکه از نظر مباني و مسايل علمي و سياسي اختلافات زيادي دارند ولي معذلک در کنار يکديگر و به طور مسالمتآميز زندگي کرده و به پيشرفت خود ادامه ميدهند. قطعا اين نقشهي دشمنان اسلام و انسان است که انگيزههاي اختلاف را تبليغ ميکنند، ما بايد به اين نکته شديدا توجه کنيم و آن را واقعا در وجود خود بپذيريم که هر کس بخواهد بين ما جدائي بيفکند و آتش نفاق و دوئيت را بيفروزد، دشمن مشترک ماست و دانسته يا ندانسته عامل استعمار و مزدور بيگانه است و بايد او را شناخت و طرد کرد.
پس از بحث در ضرورت رهبري و ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي و معنوي آن، به شناخت و معرفي مصداق اين حقيقت ميرسيم، در اين مورد گرچه سخنان بسيار و آراء و نظراتي متفاوت عرضه شده و گروهي با زبان توهين و تکفير خواستهاند مسئله را به اثبات برسانند و عدهيي هم پا را از گليم بحث و استدلال فراتر برده و براي تحميل آراء و افکار خود به قوهي قهريه متوسل گشتهاند و چهرهي زيباي زندگي را در زير ابرهاي سياه تعصب و جهالت، زشت و وحشتناک نشان داد، و تلاش کردهاند تا اهل يک خانه و فرزندان يک پدر و مادر را به جان يکديگر انداخته و سرچشمهي دوستي و برادري را به پندار دستيازي به هوسهاي شيطاني گلآلود ساخته و فضاي پاک و روشن زندگي را غبارآلود و تاريک سازند.
صفحه 288، 289، 290.