انبياء، اسوه و سرمشق اند











انبياء، اسوه و سرمشق‏اند



وجود انبياء، به طور کلي، براي پيروان و مردمان باايمان، سرمشق و خط مشي زندگي است اصولا، انسان در زندگاني خويش، اقتباس‏کننده است او در رفتار و کردارش به دنبال الگو و نمونه عيني است تا با الهام از آن، گفتار و رفتارش را تنظيم نمايد که اگر الگوهاي مثبت و سازنده براي او مطرح نشود، بدون ترديد الگوهاي منفي و مخرب برايش الهام‏بخش خواهد بود.

قرآن کريم وجود انبياء و پيروان راستين ايشان را براي مسلمانان، اسوه و سرمشق زندگي معرفي مي‏کند «قد کانت لکم اسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا براء منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بيننا و بينکم العداوه و البغضاء ابدا حتي تومنوا بالله وحده» الممتحنه: 4.

ترجمه: همواره براي شما در وجود ابراهيم و همراهان او، اسوه و سرمشق نيکوئي است آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و آنچه جز خدا، عبادت مي‏کنيد، بيزار هستيم و به عملکرد شما کافر مي‏باشيم و ميان ما و شما دشمني و خصومت هميشگي هست تا اينکه به خداي يگانه ايمان آوريد.

در مورد سرمشق بودن شخص پيامبر اسلام براي مسلمانان، چنين مي‏خوانيم.

«لقد کان لکم في رسول‏الله اسوه حسنه لمن کان يرجو الله و اليوم الاخر و ذکر الله کثيرا» الاحزاب: 21

[صفحه 246]

ترجمه: البته براي شما در وجود رسول خدا، سرمشق نيکوئي است، براي کسي که به خداوند و روز آخرت اميد دارد و خدا را، فراوان ياد مي‏کند.

آري پيامبران در رفتار و گفتار و در موضع‏گيري‏هاي گونه‏گون و در تصميم‏گيري‏هاي سياسي و نظامي و در روابط بين‏المللي، براي مسلمين، سرمشق‏اند آنان در رفتار فردي و اجتماعي، خط مشي زندگي را عملا ترسيم فرموده‏اند.

و سرمشق نيکو که در آيات مزبور مورد اشاره است همان الگو و نمونه ثبت و سازنده است و مقصود از سرمشق بودن پيامبران آنست که انسانهاي باايمان در رفتار و کردار به آنان اقتدا کنند و خود را همانند ايشان سازند و اين يک اصل اجتماعي و رواني است.

از ديدگاه نهج‏البلاغه نيز اصل تاسي مورد تاييد است آنجا که فرمود:

ليتاس صغيرکم بکبيرکم.[1].

ترجمه: خردسالان، بايد از بزرگتران تاسي کنند و به ايشان اقتدا نمايند. و همچنين به فرموده اميرالمومنين علي عليه‏السلام، جامعه‏هاي بشري بايد، پيامبرانشان را سرمشق زندگي قرار دهند و از آن نمونه‏هاي عيني انسانيت، الهام بگيرند.

فتاسي متاس بنبيه و اقتص اثره و ولج مولجه.[2].

ترجمه: پس آن کس که پيرو راستين پيامبري است به او اقتدا کرده و به دنبال وي حرکت مي‏نمايد و قدم جاي پاي او مي‏گذارد و همانجا وارد مي‏شود که او وارد شده است.

[صفحه 247]

پس از آنجا که سيره و شيوه‏ي زندگاني انبياء عليهم‏السلام، شيوه و سيره‏اي است و در راستاي عبوديت و بندگي خدا و حيات آنان در همه ابعاد، يکپارچه پاکي و وارستگي است و مفيد و سازنده مي‏باشد بر پيروان ايشان فرض است که وجود و زندگيآنان را سرمشق هستي و زندگي خود قرار دهند آنگونه باشند که آنان بوده‏اند و آن طور زيست کنند که آنان زيسته‏اند يعني در بعد فردي انسانهائي باشند داراي اخلاق فاضله و صفات برجسته انساني و در ارتباط با جمع و جامعه، مردماني باشند خيرخواه و صلاح‏انديش. و معناي تاسي جز اين نيست که ما چگونه زيستن را از ايشان بياموزيم و عملا همانند آنان باشيم.


صفحه 246، 247.








  1. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 165.
  2. نهج‏البلاغه خطبه‏ي 159.