انبياء از قشر مستضعف بوده اند











انبياء از قشر مستضعف بوده‏اند



قرآن مجيد. در مورد برخورد غير منطقي طاغوت‏ها با انبياء، چنين مي‏گويد: قالوا: ما لهذا الرسول ياکل الطعام و يمشي في الاسواق» الفرقان: 7

ترجمه: و گفتند اين رسول را چه شده که طعام مي‏خورد و در بازارها راه مي‏رود.

«ما هذا الا بشر مثلکم ياکل مما تاکلون منه و يشرب مما تشربون» المومنون: 33

ترجمه: نيست او جز بشري مانند شما که از آنچه شما مي‏خوريد او هم مي‏خورد و از آنچه شما مي‏نوشيد او نيز مي‏نوشد.

کتاب خدا، در يک کلام خط بطلان بر اين پندار کشيد و فرمود: قل انما ان بشر مثلکم يوحي الي...» فصلت: 6

ترجمه: بگو جز اين نيست که من بشري همانند شما هستم (با اين فرق) که به من وحي مي‏شود.

يا که فرمود: «و ما جعلناهم جسدا لا ياکلون الطعام و ما کانوا خالدين» الانبياء: 8

ترجمه: و ما آنان (پيامبران) را کالبدي قرار نداديم که طعام نخورند و آنان جاويدان هم نيستند.

در نهج‏البلاغه نيز با صراحت تمام چنين مي‏خوانيم: «و ما يبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر»[1].

ترجمه: گذشته از فرشتگان که پيام‏آوران بر رسولانند، از سوي خداوند، جز بشر عهده‏دار رسالت نيست.

[صفحه 242]

نکته قابل توجه اين است که بشر از روزگار نخست به دو گروه تقسيم شد، گروهي به اغوا و وسوسه ابليس که خود او نيز به چنين انحرافي دچار گرديد، خود را برتر ديدند و در برابر فرمان‏هاي حق متعال تسليم نگرديدند و زر و زور را ملاک برتري دانستند و گروهي ديگر که به دور از اغواي شيطان زيستند، خدا را بنده‏اي خالص گشتند و متواضع و فروتن شدند و از استکبار پرهيختند.

فرعون در برابر موسي و هارون که او را به سوي خدا و بندگي او فرامي‏خواندند خطاب به اطرافيانش گفت: تعجب نمي‏کنيد؟! اينها از عزت و بقاي سلطنت براي من صحبت مي‏کنند و شرط و شروط تعيين مي‏کنند در صورتي که خود، اين چنين فقير و تهي‏دست‏اند. اگر اينان صاحبان چنان قدرتي هستند چرا شمشهاي طلا در اختيار ندارند او طلا و گردآوري آن را مهم مي‏دانست و ساده‏پوشي و بي‏آلايشي را پست مي‏شمرد.

آري انبياء الهي از همين رده‏ي مردم يعني مستضعف بوده‏اند نه مستکبر، به عبارت ديگر، پيامبران از ميان ثروتمندان خود برتربين و صاحبان زور و زر مبعوث نگرديده‏اند بلکه از ميان جمعيت محروم و متواضع برانگيخته شده‏اند. و اين، يک حقيقت قرآني و يک واقعيت تاريخي است.

«و کانوا اقواما مستضعفين قد اختبرهم الله بالمخمصه...»[2].

ترجمه: و آنان مردماني مستضعف بوده‏اند که خداوند ايشان را با گرسنگي بياموزد و... استکبار و خود بزرگ‏انگاري به صورت نافرماني

[صفحه 243]

و گردنکشي، آشکار مي‏شود و استضعاف و خود را در برابر خداوند متعال، حقير و ناچيز دانستن، در بندگي و اطاعت از فرمان‏هاي حق تعالي تجلي مي‏کند، والا انبياء و مردان خدا، انسانهائي بزرگ و نيرومند بوده‏اند و اين مشيت الهي است که انسانها به وسيله يکديگر آزموده شوند و عيار شخصيت‏ها آشکار گردد.

«فان الله سبحانه يختبر عباده المستکبرين في انفسهم باوليائه المستضعفين في اعينهم»[3].

ترجمه: خداوند سبحان، انسانهائي را که خود را بزرگ مي‏انگارند (و باصطلاح خود را دست بالا مي‏گيرند) توسط بندگان و اولياء خويش که در نظر همان مستکبران ضعيف انگاشته مي‏شوند، مي‏آزمايد.

از ديدگاه نهج‏البلاغه، آنچه در نظر بشر عادي و به پندار انسان‏هاي ظاهربين، قدرت و بزرگي، محسوب مي‏شود، قدرت و بزرگي، محسوب مي‏شود، قدرت و عظمت واقعي نيست. بلکه نيرو و عظمت حقيقي عبارت است از صلابت روح، استواري و تصميم و قاطعيت اراده که انبياء و اولياء، به طور کامل از آن بهره‏مند بوده‏اند و اين يکي از درسهاي آموزنده‏ي نهج‏البلاغه است و در تفکر توحيدي اسلامي جايگاهي بس والا دارد و تربيت شدگان مکتب اسلام و پيروان انبياء عظام در طول تاريخ، در پرتو اين قدرت و عظمت معنوي بر بسياري از قدرت‏هاي اهريمني جهان که از حيث مال و منال و زور و زر، نيرومند بوده و هستند، غالب گشته و پيروز مي‏گردند. «ولکن الله سبحانه جعل رسله اولي قوه في عزائمهم و ضعفه فيما تري الاعين من حالاتهم مع قناعه تملاء القلوب و العيون غني.[4].

[صفحه 244]

ترجمه: ولکن خداوند سبحان، رسولان خويش را از حيث عزم و اراده، نيرومند کرد هر چند که در نظر چشمان ظاهربين اهل دنيا، ضعيف و ناتوان شناخته شوند. اما اين ضعف مالي توام با قناعتي است که هم دلها و هم چشمها را بي‏نياز مي‏سازد.

اميرالمومنين علي عليه‏السلام، با صراحت تمام، سلطنت، قلدري و اصطلاح قلچماقي را براي ساحت انبياء نامناسب دانسته است بلکه برنامه و رسالت ايشان را در اين صورت، ناموفق شمرده و آزمون بشر را در اين چهارچوب ناممکن مي‏داند.

«و لو کانت الانبياء اهل قوه لا ترام و عزه لا تضام و ملک تمتد نحوه اعناق الرجال و تشتد اليه عقد الرحال لکان ذلک اهون علي الخلق في الاعتبار و ابعد لهم من الاستکبار و لامنوا عن رهبه قاهره لهم او رغبه مائله بهم...»[5].

ترجمه: و هرگاه پيامبران، داراي آنچنان نيروئي مي‏بودند که نمي‏شد با آن درافتاد و آنگونه صاحب عزت و قدرتي مي‏بودند که هرگز نمي‏شد آنان مورد ستم قرار گيرند و اگر داراي ملک و سلطنتي مي‏بودند که گردن مردم به سوي آن کشيده مي‏شد و بار سفر متملقان و چاپلوسان، براي باريابي به سوي ايشان، بسته مي‏گرديد، ديگر آزمون جدي براي مردم وجود نمي‏داشت و مردم به سهولت چنين وضعي را تحمل مي‏کردند و خود را در برابر آن نوع تفرعن، ضعيف و ناتوان مي‏ديدند و از روي ترس يا طمع به انبياء مي‏گرويدند (نه از روي فکر و انديشه).

[صفحه 245]


صفحه 242، 243، 244، 245.








  1. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 20.
  2. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 234 فراز 21.
  3. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 234 فراز 21.
  4. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 234 فراز 21.
  5. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 234 فراز 21.