شناخت صحيح از هستي، نشانه رشد فکري انسان
از ميان افکار گوناگون و تفکرهاي متفاوت و ضد و نقيض، درک و تشخيص حق، مهمترين هنر انسان است. مکتبهاي انحرافي و افکار نادرست با هزاران ترفند، لباس حق به جانب پوشيده و ادعاي هدايت و روشنگري دارند و با استخدام الفاظ فريبا و يدک کشيدن مفاهيم کلي پرجاذبه، دنبال طعمه و قرباني ميگردند تا چراغ عقل و انديشه او را خفه و خاموش کرده و در تاريکي به غارت سعادت او بپردازند. لذا گزينش راه حق از ميان صدها بيراهه نشانه رشد و تکامل آدمي است. اينجا تبلور عمق کلام امام است: او- درود خدا بر وي فرمود: [صفحه 40] «الناس ثلاثه: فعالم رباني و متعلم علي سبيل نجاه و همج رعاع، اتباع کل ناعق، يميلون مع کل ريح، لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاوا الي رکن وثيق».[1]. ترجمه: «مردم، سه گروهند: 1- عالم رباني (دانشمند الهي)، 2- دانشپژوه حقجوي در راه نجات، 3- سفلگان پست و بيمقدار که هر صدا کننده و خوانندهيي را پيروند و با هر نسيمي جهت حرکت خود را تغيير ميدهند، از نورانيت دانش بيبهرهاند و به پايگاه و پناهگاه محکمي تکيه ندارند». «عالم رباني»، يعني راهشناس، آنکه روزگاري دراز با صداقت و درستي و تفحص و تحقيق از پژوهندگان روشن ضمير به سرمنزل حق رسيده است. و «متعلم»، يعني راهياب جستجوگر: آنکس که بدون افکار و پيش داوريهاي قالبي و پيش ساخته آماده درک و يافتن راه حق است. اين دو گروه، مصداق انسان رشد يافتهاند، اما قسم سوم کسي است که نه راهشناس است و نه راهياب، فردي بيپناه و بيپايگاه، که هر روز به سويي کشيده ميشود و هر لحظه، به شکلي، «بت عيار» درآيد. [صفحه 41] و در جاي ديگر نشانه عقل و درايت را بازشناسي راه از بيراهه ميداند: «کفاک من عقلک ما اوضح لک سبيل غيک»[2]. ترجمه: «در نعمت عقل تو همين بس، که بيراهه را براي تو باز شناساند».
در فراز گذشته به اين نتيجه رسيديم که تفکر در اصل هستي به عنوان يک ضرورت زندگي مطرح است، گام دوم، سمتگيري انديشه آدمي به سوي حق و حقيقت است.
صفحه 40، 41.