پيامبران معجزه دارند











پيامبران معجزه دارند



پس دانستيم که انبيا مرداني بوده‏اند پاک و وارسته و در ارتباط با جهان غيبو وحي.

در اين جا اين سوال مطرح مي‏شنود که اگر فردي با زيرکي و ظاهري آراسته، به دروغ مدعي نبوت و رسالت رشد راه شناخت پيامبر صادق و راستين از مدعي دروغين چيست؟

اين جاست که لزوم وجود معجزه براي پيامبران مطرح مي‏شود. البته قطع نظر از اينکه آئين و شريعتي جامع وظائف و دستورالعملهاي فردي و اجتماعي در زمينه‏هاي مختلف حيات بشري و کتابي جامع و بي‏نقص حاوي عاليترين قوانين و مقررات زندگي، آن هم از شخص امي و درس ناخوانده و علاوه بر سيره‏ي پاک و بي‏آلايش انبيا در تمام

[صفحه 211]

ادوار حياتشان که هر يک به تنهائي مي‏تواند در زمينه‏ي صدق دعوي پيامبران سند و حجتي باشد مع ذلک هر يک از انبيا معجزه‏هائي هم ارائه داده‏اند.


سنگها اندر کف بوجهل بود
گفت اي احمد بگو اين چيست زود


گر رسولي چيست در مشتم نهان
چون خبر داري ز راز آسمان‏


گفت: چون خواهي بگويم کان چه‏هاست
يا بگويند آنکه ما حقيم و راست‏


از ميان مشت او هر پاره سنگ
در شهادت گفتن آمد بيدرنگ‏


لا اله گفت والا الله گفت
گوهر احمد رسول‏الله سفت[1].


در خطبه قاصعه نهج‏البلاغه، علي اميرالمومنين (ع) پس از آنکه خصوصيت خود را با حضرت محمد (ص) بيان مي‏دارد و اين شرف و فضيلت را که از روزگار نخست مورد تعليم و تربيت رسول‏الله قرار گرفته يادآور مي‏شود، مي‏فرمايد آنگاه که رسول خدا در غار حرا خلوت مي‏کرد و به نيايش مي‏پرداخت احدي جز من از اين امر، اطلاع نداشت و پس از آنکه رسما به شرف رسالت رسيد و دعوت علني فرمود او و من و خديجه سه نفره نماز مي‏گزارديم و من نور وحي و رسالت را مي‏ديدم و رائحه‏ي خوش نبوت را استشمام مي‏کردم و ناله شيطان را به هنگام نزول وحي مي‏شنيدم.

[صفحه 212]

پس از ابيان اين مطالب مي‏فرمايد:

به ياد دارم که قريش نزد رسول خدا آمدند و گفتند اي محمد! تو امري بزرگ مدعي شده‏اي که نياکان پيشين تو چنين ادعائي نکرده‏اند و ما از تو انجام کاري را مي‏خواهيم که اگر توانستي، مي‏دانيم که تو رسول و پيامبر هستي و اگر نتواني معلوم خواهد شد که تو جادوگر و دروغپردازي بيش نيستي.

پيامبر فرمود: سوال و درخواست شما چيست:

قريش: مي‏خواهيم از اين درخت بخواهي از جا کنده شود و با شاخ و برگ و ريشه در جلوي تو بايستد.

پيامبر فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست پس اگر خداوند چنين کند شما ايمان خواهيد آورد و شهادت بر حقانيت من خواهيد داد. قريش گفتند: آري.

آنگاه پيامبر فرمود: يا ايتها الشجره ان کنت تومنين بالله و اليوم الاخر و تعلمين اني رسول‏الله فانقلعي بعروقک حتي تقفي بين يدي باذن الله.[2].

ترجمه: اي درخت! اگر به خدا و روز واپسين ايمان داري و مي‏داني که من رسول خدا هستم پس با پي و ريشه کنده شو و در برابر من به فرمان خدا، بايست.

اميرالمومنين مي‏فرمايد: به خدا سوگند. آن درخت با ريشه از جا کنده شد و حضور رسول خدا آمد و هنگام حرکت صداي شديدي داشت همانند صداي بال پرندگان. آري آن درخت در پيشگاه پيامبر ايستاد و شاخه‏هايش را گسترد برخي هم روي دوش من که در سمت راست پيامبر ايستاده بودم قرار گرفت.

[صفحه 213]

اما قريش پس از مشاهده‏ي اين صحنه از روي تکبر و عناد گفتند: بخواهيد نيمي ازدرخت حرت کند و بيايد و نيمي ديگر در جاي خود ثابت بماند.

پيامبر از آن درخت خواست که چنان کند و با شگفتي تمام، نيمي از آن درخت در جاي خود بماند و نيمي ديگر به پيش پيامبر حرکت کرد.

بار سوم گفتند: بفرمائيد اين نيم ديگر که آمده برگردد به آن نيم مانده بپيوندد و پيامبر فرمود تا آن نصف برگردد.

من گفتم: لا اله الا الله، يا رسول‏الله! من نخستين کسي هستم که به شما ايمان آورده‏ام و اولين کسي هستم اکنون اعتراف مي‏کنم که اين درخت هر چه که در تاييد شما و تصديق رسالت شما بود با خواست خدا انجام داد. اما قريش همگي گفتند او ساحر و دروغپرداز است!

بنابراين، وجود معجزه و طلب آن از مدعي نبوت لازم است ولي پس از مشاهده معجزه بايستي بدان اقرار و اعتراف کرد و حقيقت را پذيرفت. اگر چه کافران و معاندان و آنان که دلي سياه و زنگبار دارند با وصف مشاهده آثار و شواهد، باز رسولان الهي را تکذيب کرده و آنان را ساحر و کاذب خوانده‏اند.


چون شنيد از سنگها بوجهل اين
زد ز خشم آن سنگها را بر زمين‏


گفت نبود مثل تو ساحر دگر
ساحران را سر توئي و تاج سر

[صفحه 214]


صفحه 211، 212، 213، 214.








  1. مثنوي مولوي ص 126 چاپ سازمان انتشارات جاويدان- چاپ چهارم.
  2. نهج‏البلاغه: خطبه 234، فراز.