لغات
فالزموا: ملازم و همراه باشيد، فعل امر ثلاثي مجرد جمع مذکر از لزوم. زاحت: دور شد، فعل ماضي ثلاثي مجرد مفرد مونث مغايب از زوح. يروهم (يرو باضافه هم): نشان دهند آنان را، فعل مضارع ثلاثي مزيد جمع مذکر غائب، باب افعال از رويت. ميثاق: پيمان، عهد. تعاهدهم: (تعاهد باضافه هم): به اصلاح حال ايشان پرداخت، آنان را زير نظر داشت. فعل ماضي مفرد مذکر غائب، باب تفاعل از ماده عهد. متحملي (متحملين): حامل، بدوش کشنده. اسم فاعل، باب تفعل مضاف به کلمه ودائع. ودائع: جمع وديعه به معني امانت. يثيروا: آشکار سازند، درآورند، فعل مضارع مفرد مذکر مغايب، باب افعال از ريشهي ثور. دفائن: جمع دفينه: گنج. جران: قسمت جلو گردن شتر، جمله کنايه از استقرار دين است. [صفحه 196] ليستادوهم (ل باضافه يستادو باضافه هم): مطالبه کنند از ايشان. فعل مضارع جمع مذکر مغايب، باب استفعال از ماده (ادا). منسي: فراموش شده. اسم مفعول از نسيان. مسفره: باز، آشکار. اسم فاعل، باب افعال از ماده سفور. اعذر باضافه اليکم: بهانه از دست ايشان گرفت، فعل ماضي مفرد مذکر غائب، باب افعال. مدبرين: پشتکنندگان. جمع مدبر. العادلين: جمع عادل در اين جا به معني منحرف. وان: اسم فعل از وني: خستگي و ضعف. واهن: اسم فاعل از وهن: سستي و ضعف. معذر: اسم فاعل از عذر به معناي مقصر، بهانهجو. انفاذ: گذراندن، اجرا، مصدر باب افعال از نفوذ. انقادت: رام شد، در اختيار قرار گرفت. فعل ماضي ثلاثي مزيد مفرد مونث غائب، باب انفعال از ماده قود. الافئده: جمع فواد: دل. قاصده: معتدل، ميانه، وسط و مستقيم. الفلوات: جمع فلاه، صحرا، بيابان، کوير. [صفحه 201]
احذروا: برحذر باشيد، فعل امر ثلاي مجرد جمع مذکر از حذر.
صفحه 196، 201.