رهبري اجرائي











رهبري اجرائي



انبياء عليهم‏السلام هم چنانکه در بعد ارشاد و هشدار نسبت به بديها و بشارت به آثار نيکي‏ها، راهبر و پيشوا بوده‏اند و باصطلاح در رهبري فکري و نظري، نقش تعيين‏کننده داشته‏اند علاوه بر اين در بعد مديريت واجرا و در رهبري عملي نيز پيشرو بوده‏اند و برخلاف پندار عده‏اي ناآگاه و کوته‏نظر که کار اجرائي به دست گرفتن را آلودگي مي‏شمارند به بهانه‏ي پرداختن به آخرت دنيا را به دست جباران نسپرده‏اند.

آري پيامبران، مجريان خوبي براي فرمان‏ها و شرائع الهي بودند و در اين راه يعني اجراي برنامه‏هاي دين، تلاش و کوشش عملي فراوان مي‏کردند و در راه حاکميت ارزشهاي الهي جهاد و مبارزه مي‏نمودند و براي از ميان بردن عوامل مخرب و کارشکن از

[صفحه 187]

هيچگونه تلاش و فعاليت دريغ نمي‏ورزيدند و بر همين اساس است که جهاد و مبارزه در راه دين از برنامه‏هاي اساسي و جدي تلقي شده است.

«فجاهد في الله المدبرين عنه و العادلين به.»[1].

ترجمه: (رسول گرامي اسلام) با کساني که به خدا پشت مي‏کردند و از خط مشي و برنامه دين او منحرف مي‏گشتند، در راه خدا به جهاد و مبارزه پرداخت.

«فبلغ رسالات ربه غير و ان و لا مقصر و جاهد في الله اعداءه غير واهن و لا معذر»[2].

ترجمه: پس او (رسول اکرم) رسالت‏هاي الهي را بدون کوچکترين سستي و کوتاهي، ابلاغ کردو به مردم رسانيد. و در راه خدا بدون کمترين ضعف و بهانه‏تراشي، با دشمنان او به پيکار و نبرد برخاست.

آيا تاکنون بشر به اين تجربه رسيده که فقط با پند و اندرز و ارشاد و موعظه انسان‏ها را با قانون دمساز کند و آنان را در برابر مقررات تسليم نمايد و جامعه‏ي ايده‏آل انساني را به وجود آورد؟

بدون شک، اگر چنين چيزي امکان مي‏داشت در مرحله اول خداوند مهربان و انبياء که به راستي دلسوز بشريت و حقيقتا انسان‏دوست هستند به آن مي‏پرداختند اما ويژگي خلقت بشر که موجودي است داراي نفس سرکش و طغيانگر، وضع را طوري ساخته که بدون اعمال زور- آنجا که ايجاب کند- هدف پيش نخواهد رفت.

[صفحه 188]

و معني حديث «الجنه تحت ظلال السيوف»[3].

همين است که اگر در اديان آسماني و شرائع الهي جنگ و جهاد تجويز نمي‏شد و دفاع، قانوني مقدس محسوب نمي‏گرديد، ديگر انسان بهشتي وجود نمي‏داشت زيرا که کفر و فسق جهانگير مي‏شد و جائز نبودن جهاد و دفاع، چراغ سبزي بود براي ياغيان قدرت‏طلب و گردنکشان هوسباز که همه نيروها را در استخدام خود درمي‏آوردند و براي تامين خواستهاي شهواني خود انسانيت را به کلي به تباهي مي‏کشيدند.

اين است که در نهج‏البلاغه، انبياء با اين نقش معرفي شده‏اند که علاوه بر آنکه آنان معلمان بشر بوده‏اند حاکمان و مجريان با نفوذي نيز بوده‏اند.

«ارسله لانفاذ امره.»[4].

ترجمه: خداوند پيامبر اسلام را فرستاد تا امر خويش را در تامين حيات همه جانبه بشر و پياده کردن مقررات دين و آئين، پيش ببرد. و باز در رابطه با عملکرد پيامبر اسلام فرموده:

«و وليهم وال فاقام و استقام حتي ضرب الدين بجرانه.»[5].

ترجمه: حکمراني بر مردم حکومت کرد که بپا خاست و استقامت ورزيد تا دين خدا در روي زمين حاکميت يافت.

[صفحه 189]


صفحه 187، 188، 189.








  1. نهج‏البلاغه خطبه 133.
  2. نهج‏البلاغه خطبه 115.
  3. نهج‏الفصاحه ص 280 چاپ يازده.
  4. نهج‏البلاغه خطبه 82.
  5. نهج‏البلاغه، کلمات قصار 459.