شخصيت مالک اشتر
مالک، چه بود مالک؟ سوگند به خدا، اگر کوهي بود، کوهي بيهمتا و يگانه بود و اگر صخرهاي بود، صخرهاي سخت و محکم بود، که هيچ روندهاي بر قلهي بلند آن دست نمييافت و هيچ پرندهاي توانائي رسيدن بر فراز آن را نداشت.[1] مالک اشتر از جمله مردان بزرگ اسلام است که در کشاکش مبارزهي حق با باطل و عدالت با ظلم، راه قسط و حقيقت را انتخاب کرد و آنچنان در طول زندگي خود بر سر ظالمان و مستکبران و طاغيان کوبيد که مرد مبارزه و فرماندهي سپاه حق و عدل، يعني سپاه امام علي (ع) گشت. وي در عين رزمندگي و شجاعت، از بزرگان علم و فضيلت بود و در عين فرماندهي کل سپاه علي عليهالسلام، از متواضعترين مردان به شمار ميرفت. اين شخصيت الهي، شاگرد ممتاز مکتب علي عليهالسلام [صفحه 96] است و براي معرفي واقعي او هيچ سخني بالاتر از سخن ابر مرد تاريخ اسلام حضرت امير (ع) نيست. ببينيد معلم کبير اسلام و مولاي متقيان و اميرمومنان، در مورد اين انسان بزرگ چه ميگويد و چگونه از او ياد ميکند و او را به چه ماموريتهاي دشواري گسيل ميدارد که از تمام آنها پيروزمند باز ميگردد. آن زمان که امام علي عليهالسلام اوضاع مصر را بعد از تعويض استاندارهاي متعدد به دست «محمد بن ابيبکر» ميسپارد، لشکريان سفاک معاويه حملات سخت خود را تا اعماق مصر گسترش ميدهند و اوضاع بزرگترين استانها و سوقالجيشيترين مناطق حکومت علي عليهالسلام دچار آشفتگي خاصي ميگردد. اين برههي حساس از زمان، مردي بزرگ و رزمندهاي شجاع و در عين حال عالم و بصير را ميخواهد که دشمنان را بر سر جايشان بنشاند. لذا امام علي (ع) با اينکه به وجود مالک اشتر در ارتش خود سخت نيازمند بود، بنابراين مصالح اسلام، او را روانهي مصر ميکند و اين نامهي بسيار مهم را در معرفي شخصيت مالک اشتر براي اهالي مصر مينويسد: از بندهي خدا علي اميرالمومنين به مردم که براي خشنودي خداوند متعال غضب کردند زماني که مشاهده نمودند بر روزي زمين خدا معصيت او ميشود و انحراف (از دين او) شده است و حق از ميان رفته و ستمگري آنچنان طغيان نموده است که همه را فراگرفته و بر سر هر کس ضربه وارد ميکند، اعم از خوبان و بدان و مسافران و کساني که مقيم آن ديار هستند. در اين موقع، نه معروف و شايستهاي به جا مانده است که بتوان در سايهي امنيت آن کارهاي شايسته کرد و نه منکر و ناشايستهاي قابل شناخت است تا اينکه مردم را از آن نهي نمود. باري، من به سوي شما بندهاي از بندگان خدا را ميفرستم. اين مرد، چنان شخصيتي است که در ايام وحشت و مخاطره هيچ گاه [صفحه 97] نميخوابد و غافل نميشود، بلکه هميشه هشيار و بيدار است و در کشاکش حمله و هجوم، ترس به خود راه نميدهد و براي تبهکاران و اشرار و فجار، سختتر از سوزندگي آتش است. اين مرد، مالک پسر حارث از قبيله «مذحج» ميباشد. بنابراين گوش به فرمان او باشيد و از فرامين او آنچه را که مطابق حق باشد اطاعت کنيد. چون مالک، شمشيري از شمشيرهاي خدا است که اين شمشير هيچ گاه کند نميشود و از هدف خود انحراف نمييابد. آنگاه که از شما خواست که در جبهههاي جنگ حاضر شويد، به فرمان او گوش فرادهيد و بدان عمل کنيد و اگر دستور توقف داد، توقف کنيد، زيرا او هر قدمي که پيش ميگذارد يا واپس مينهد، تاخير ميکند و يا پيشقدم ميشود، همه به فرمان ما ميباشد. چون او خيرخواه شما مردم مصر است او را نزد شما ميفرستم. او در برابر دشمنانتان مرديست سخت و کوبنده.[2]. اين جاودانه توصيفي است که از زبان گوياي قرآن، علي عليهالسلام، در مورد مردي که عامل امين و صادق و قاطع اسلام ميباشد، صادر شده است. آن حضرت، در نامهاي ديگر، خطاب به دو تن از اميران ارتش، مالک را چنين توصيف ميکند: مالک اشتر را بر شما دو نفر و همهي آنها که زير فرمان شما هستند، فرمانده قرار دادهام. گوش به فرمان او باشيد و از او پيروي کنيد و مالک را سپر و حافظ خويش قرار دهيد. زيرا او از جملهي کساني است که هيچ بيمي بر او نيست که سست و ضعيف گردد و يا بلغزد و منحرف شود و نه کسي است که اگر در کاري احتياج به احتياط باشد، شتاب و عجله کند و يا در کاري که نيازمند سرعت است، سستي و اهمال بيمورد نشان دهد.[3]. [صفحه 98] سخنان اميرالمومنين در مورد شخصيت ممتاز مالک اشتر، خود فصلي مشبع است، ولي براي شناخت نسبي او به همين دو نامه اکتفا ميشود. متقابلا از جبههي باطل و از باند اشرار اموي، سخناني در مورد شخصيت مالک گفته شده که به دو مورد آن اشاره ميشود تا معلوم گردد مالک کيست. «ابن اثير»، مورخ برزگ مينويسد: معاويه ابن ابيسفيان، هر گاه قنوت ميخواند علي و ابن عباس و حسن و حسين و مالک اشتر را لعن ميکرد.[4] معاويه، سردمدار کفر و نفاق و راس مستکبران و طاغيان تاريخ، پس از شهادت مالک- که به دست عمال خائن او صورت گرفت- در مرکز جباريت و طغيان خود، پس از شکر و ستايش خدا (آن خدائي که او قبول دارد) براي بزرگترين نعمت در زندگيش، يعني شهادت مالک، چنين گفت: علي بن ابيطالب، دو دست داشت که يکي را در جنگ صفين از او قطع کردند و آن «عمار ياسر» بود و ديگري مالک اشتر، که اکنون قطع شد.[5].
هنگامي که خبر شهادت مالک اشتر را به امام (ع) دادند، آن حضرت فرمود:
صفحه 96، 97، 98.